آرتیستی که بر زمان و زمانهاش غلبه میکند

 

امید طاهری : سن و سال خصوصا برای ما شرقی‌ها صرفا مقدار عددی که زیسته‌ایم نیست. ما این عدد را تعبیر به چیزهای دیگری هم کرده‌ایم که معانی دیگری ایجاد کرده‌اند. حالا این‌که آن معانی چقدر با عدد سال‌های زندگی ما ارتباط ارگانیک دارد، باید با مشاهده و مقایسه دریافت کرد.

مثلا ما سن و سال را با تجربه کنار هم قرار می‌دهیم و اعتقاد داریم بزرگترها انسان‌های با تجربه‌ای هستند. در بسیاری موارد، این باور ما درست است. اما موارد زیادی هم وجود دارد که این باور را نقض می‌کند!

دنیای هنر یکی از آن عرصه‌هایی است که هرگز نمی‌توان سن و سال را ملاکِ کیفیتِ وجود آرتیست دانست.

تاریخ هنر سرشار از افرادی است که ناگهان در کهن‌سالی به مرزهای شدن رسیده‌اند، یا در میان‌سالی جهان تکینه خود را یافته‌اند و یا در همان جوانی، بر هرچه رخوت و خمودگی است تاخته‌اند و طرحی نو درافکنده‌اند.

سن و سال مبنای درستی برای قضاوت ما بر چیستی و چگونگی یکدیگر نیست. این در حکایت‌های عامیانه‌ی ما هم به نوعی وجود دارد. حتما شنیده‌اید داستان عبور اسکندر مقدونی از آن قبرستانی که روی سنگ‌هایش فقط عمر مفید آدم‌ها نوشته شده بود.

در هنر اگر عبور سال‌های عمر، عشق، شوریدگی، جسارت، شجاعت، آرمان‌خواهی، صداقت، و برانگیختگی را در ما نکشد، می‌تواند باعث پختگی تکنیکی و محتوایی کارهایمان شود. اما اگر بنا باشد با گذر عمر، آن کلمات کلیدی را از دست بدهیم، مانند یک فرمانده بی‌لشگر خواهیم بود. تک و تنها کاری از دستمان بر نخواهد آمد و رخوت و خمودگی بر جانمان چیره خواهد شد؛ حتی اگر تکنیک‌مان قوی باشد.

پیکاسو می‌گوید: چهار سال طول کشید تا مانند رافائل نقاشی بکشم، اما یک عمر صرف کردم که بتوانم مانند یک کودک نقاشی بکشم.  این جمله‌ی پیکاسو پیوند دو سرِ زیستِ یک انسان است. محدوده‌ی پایانی‌اش و محدوده‌ی آغازینش. او انسان را یک کلِ یکپارچه می‌بیند. موجودی که تابعِ گذشته‌اش است و هرآنچه بوده، هست و خواهد بود، در نحوه و چگونگی شدنش نقش دارد.

چیزی در کودکی هست که آرتیست نمی‌تواند از آن جدا شود. چیزی در میان‌سالی هست که بدون گذشته، بی‌معنا می‌شود و چیزی که در کهنسالی خواهیم بود، حاصل جمع این دو است.

ما را تمامِ لحظه‌های بودن‌مان شکل می‌دهد. این بودن‌ها هیچ ارتباطی به تعداد سلول‌های شکل دهنده‌ی تن‌مان ندارد. آرتیست می‌تواند در نوجوانی آغاز شود، در میان‌سالی به اتمام برسد.

می‌تواند در میان‌سالی آغاز شود و در کهن‌سالی به اتمام برسد، می‌تواند در کهن‌سالی آغاز شود و با مرگ به اتمام برسد. و می‌تواند درهر مقطعی از عمر؛ ایجاد شود و هرگز به اتمام نرسد.

قرار بود از شهریار بنویسم. خب این هم ویژگی شهریار است که وقتی قرار است از خودش بگویی، پرتاب می‌شوی به چیزهای مهم‌تر از خودش. چیزهایی که در لحظه لحظه‌های زندگی، آن خودِ او درگیرش است. خصوصا مواقعی که دستِ پر از پودر سنگ را زیر چانه‌اش گذاشته و ما گمان می‌کنیم دارد بهمن کوچک‌اش را می‌کشد، و فقط خودش می‌داند که دارد چه می‌کشد!

همه‌ی این‌ها که گفتم حاصل فکر کردن به آرتیستی بود که دارد بر زمان و زمانه‌اش غلبه می‌کند. سن را نمی‌شناسد؛ اما سال‌ها او را خوب می‌شناسند.