میرفتاح در مراسم جشن امضاء رمان «شمسیۀ لندنیه»:
از ژانر ادبیات پلیسی غفلت کردهایم
گروه فرهنگوهنر – نشست دیدار و گفتوگو با سیدعلی میرفتاح، نویسندهی رمان طنز شمسیه لندنیه، سردبیر روزنامة اعتماد و مجلة کرگدن، شامگاه پنجشنبه ۱۱ بهمنماه با حضور تعدادی از علاقمندان به ادبیات و رسانه برگزار شد.
به گزارش خبرنگار استقامت، در این نشست که به میزبانی گالری آزاد و حمایت مجتمع مس سرچشمه برپا شد، میرفتاح در مورد دلیل تألیف کتاب شمسیة لندنیه، اظهار کرد:«شخصاً به ادبیات پلیسی علاقة بسیاری دارم و معتقد هستم که این ژانر، در ادبیات ما مغفول مانده است. درواقع این ژانر، در روند سازگاریاش با روایتهای ایرانی، موجب خلق داستانهای پلیسیِ لوس و بیمزهای شده که فقط باعث ایجاد موقعیتهای خندهدار گشته است.
وی افزود: ما ایرانیها به دلایل تاریخی، ذهن پیچیدهای در خلق شر نداریم؛ بدینمعنیکه شخصیتهای شرور ما در رمانها برای انجام فعل شر خود پیچیدگی نداشته و بهقدر کافی باهوش نیستند. اگر قتلی توسط شخصیت منفی رخ میدهد، صرفا بهصورت تصادفی است و دیگر خبری از نقشههای پیچیدة شخصیتها، آنطور که در فیلمهای سینمایی میبینیم، وجود ندارد. میرفتاح ادامه داد: مجموع این عوامل باعث شد در پی علاقة شخصیام به این ژانر، به نوشتن چنین اثری فکر کنم. فکر کردم به اینکه، چه میشود اگر با نوشتن این کتاب، داستان پلیسیِ خودمان را بنویسم اما در لوکیشنی دیگر همچون لندن؟!»
وی افزود:«مجوز من برای نوشتن این کتاب، اثری بود از ایرج پزشکزاد با عنوان «حافظ ناشنیده پند». او در این رمان با تخیل بین سه شخصیت محمد گلندام و حافظ و عبید زاکانی رفاقت ایجاد کرده است. این رمان بسیار شیرین است و خیالبافیهای بسیار زیبایی دارد».
وی در اینباره ادامه داد:«حاجسیاح همه زندگیاش را به جهانگردی گذرانده و شرح تمام کشورهایی که رفته است را هم با جزئیات نوشته است. اما چند سالی هم مشخص نیست او دقیقا کجا بوده است؟ بنابراین فکر کردم شاید کسی از من ایراد نگیرد که من تخیل خودم را به کار گیرم و بگویم که حاجسیاح در این دوران اتفاقاً در لندن بوده است. و چه عیبی دارد که حاجسیاح با شرلوکهلمز مراوده داشته باشد!؟ بنابراین داستان را بر این اساس پرداختم. اما در این کتاب، هیچ شخصیتی را خودم نساختم و تمام شخصیتها یا واقعیت تاریخی دارند یا واقعیت ادبی».
وی در بخش دیگری از این نشست در پاسخ به سوال سردبیر هفتهنامة استقامت، مبنی بر اینکه:«جانِمایهی تمام متنهای دورة قاجار نظیر سیاحتنامه ابراهیم بیگ یا مسالکالمحسنین و امثالهم مسائل فرهنگی و مواجهه با جامعه و فرهنگ اروپایی است. در این آثار از یکسو فرهنگ اروپایی ستایش میشود و از دیگرسو، مدام عقبماندگی جامعه و فرهنگ ایران تحقیر میشود. شما چقدر توانستید از این همه فشاری که در موارد بالا بر متنهای آن دوره غالب شده بود، خود را رها کنید و مضمون کارتان که درواقع یک کار پلیسی است را ادامه دهید؟»، گفت:«نکتهای که گوشزد کردید درست است. ما ایرانیها یک ویژگی عجیبی داریم که آن هم بلندپروازیمان است. ما هیچگاه خودمان را با همسایههایمان مقایسه نمیکنیم و همواره بیتوجه به موقعیت جغرافیاییمان، خود را با سوئیس و برلین و… مقایسه میکنیم. هیچگاه نمیگوییم ما بهتر از پاکستانیها هستیم، یا آنها بهتر از ما هستند. طوری حرف میزنیم که انگار متعلق به این منطقه نیستیم! این قضیه اما منحصر به امروز نیست؛ بله، در دورة قاجار این مسأله بسیار شدید است».
میرفتاح افزود: «اما من در این کتاب باید دو کار را انجام میدادم، یکی اینکه باید نثرم را باورپذیر میکردم که مخاطب بداند این نوشته به قلم حاجسیاح است نه میرفتاحی که دارد ادای حاجسیاح را در میآورد؛ و از طرف دیگر میخواستم نظر خود را نیز بیان کنم. شخصا فکر میکنم درست است که تفکر غالب این است که اروپاییها از ما بهتر هستند اما نظر من این است که اینطورها هم نیست و ما زیاد هم وضعمان بد نیست. برای این حرفی هم که میزنم، شواهد و قرینه زیاد دارم. من در این کتاب میخواستم این نکته را گوشزد کنم که اگر اراذل و اوباش در ایران هست، در انگلیس هم هست. اگر هم قرار باشد فرقی بین ما و آنان باشد، در زیرکی و هوشیاریشان است نه دیگر مسائل. درواقع میخواستم که در مخاطب حس تحقیر ایجاد نکنم و مثل متون آن دوره مخاطب به این فکر نرود که آنها چیزی دارند که ما نداریم و خردی دارند که ما از آن بینصیب هستیم.
نمیخواستم چنین کتابی بنویسم».