به بهانه دیدار استاندار کرمان از موزه خانه مطبوعات

ناموران پشت درهای بسته

 

سیدمحمدعلی گلاب‌زاده – در حالی که هر شب صحن و سرای برخی قبرستانهای متعلق به میهمانان مردم کرمان نور باران است بر گور خاموش اسطورههای دین و دانش کرمان حتی کور سوی شمعی هم نمیتابد!

کنار مسجد حاج آقا و نرسیده به سه راه چمران در خیابان شریعتی، فضای کوچک بی‌نام و نشان و درهای بسته‌ای است که دو اسطوره‌ی تاریخ دین‌خواهی و دانش‌پروری را در سینه‌ی آرام خویش جای داده است . نخست معلم فداکاری به نام «سیدعلویه» که خود را به تیغ خونریز آقامحمدخان قاجار سپرد تا واقعیت پیروزی خون بر شمشیر را رقم زند، و دیگری «ناظم الاسلام کرمانی» که با برجای گذاشتن اثر ارزنده‌ی خود، به نام «تاریخ بیداری ایرانیان» از ضایع شدن حق مسلّم کرمانی‌ها، در رهگذر انقلاب مشروطیت جلوگیری کرد.

برای آشنائی بیشتر با این دو نامدار زندانی شده در یک فضای محدودِ در بستهِ خاموش و تاریک،لازم به ذکر است که: وقتی سربازان آقامحمدخان با گشودن دروازه‌های کرمان، قتل و غارت و کور کردن مردم کرمان را آغاز کردند و جوی خون به راه انداختند، به کاروانسرای گنجعلیخان که در آن زمان به عنوان مدرسه استفاده می‌شد، یورش بردند و آن را به گلوله بستند. سید علویه که معلم این مدرسه و از سادات مورد احترام بود، با انداختن شال سبزی بر گردن و گرفتن قرآنی به دست، از درِ دیگر این مجموعه که در بازار کفاش‌ها قرار دارد بیرون رفت و در جائی که امروز آرامگاه اوست، خود را به آقامحمدخان رساند و قرآن را جلو او گرفت و گفت: خان قاجار، تو را به این قرآن، دیگر بس است، بینائی در شهر باقی نمانده. آقا محمدخان که سخت برآشفته بود گفت: زمانی که من و سربازانم در پشت دروازه‌های شهر به تمسخر گرفته می‌شدیم، تو کجا بودی؟ بعد هم شمشیر کشید و سید را به شهادت رساند. اما شب هنگام پیامبر اسلام را به خواب دید که روی از او برگردانده و با نفرین، خطاب به آقامحمدخان فرمودند: لعنت خدا بر تو که در کنار سایر جنایت‌ها، فرزند ما را نیز شهید کردی.

آقامحمدخان، وحشت زده از خواب پرید، همان ساعت دستور توقف خونریزی‌ها را داد. فردای آن روز هم مراسم تشییع جنازه‌ی آبرومندی برگزار کرد و در حالی که خود او پیشاپیش تشییع کنندگان در حرکت بود، سید علویه را در این مکان به خاک سپرد.

نامور بزرگوار دیگری که در این فضا آرمیده، ناظم‌الاسلام کرمانی روزنامه نگار، آزادیخواه شهیر روزگار مشروطیت، مؤسس مدرسه اسلام، مدیر مسئول چندین روزنامه در عصر مشروطه و نگارنده‌ی کتاب ارزشمند «تاریخ بیداری ایرانیان» است که در مکتب ستم ستیزانی چون میرزا آقاخان کرمانی، درس آموخت و از خداجویان و دانشوران بزرگ روزگار شد. حق او بر کرمانی‌ها همین بس که اگر رویداد فلک شدن حاج میرزا محمدرضا احمدی، امام جمعه وقت کرمان، به دست ظفرالسلطنه به عنوان جرقه‌ی مشروطیت را به تاریخ نسپرده بود، حتماً سهم کرمانی‌ها از این حادثه‌ی بزرگ، بر باد می‌رفت.

ناظم‌الاسلام، در آخرین خطابه‌ی خود، بر فراز منبر به مستمعین گفت: شب پیش حضرت علی‌بن موسی‌الرضا(ع) را به خواب دیدم و … حالا یا به پای بوسی ایشان مشرف می‌شوم یا با پشت سر گذاشتن این زندگی مادی، در جهان بازپسین به زیارت ایشان نائل خواهم شد. دو روز بعد، این مرد بزرگ بدرود حیات گفت.

حالا برگردیم به فضای متروک و دربسته‌ و غبارگرفته‌ و غریبی که این دو بزرگمرد در آن آرمیده‌اند. کسانی که از اقتدار این دو در زمینه‌ی دین و دانش آشنا هستند، اگر بخواهند فاتحه‌ای بخوانند، با در بسته روبه‌رو می‌شوند و کسانی که نام این دو را بشنوند و بخواهند ادای احترام کنند، بعید می‌دانم که در سرتاسر این خیابان، حتی از مغازه داران، آدرسی بدست آورند.

اندوه و افسوس ما وقتی بیشتر می‌شود که می‌بینیم، مقبره‌ی سید عباس، فرزند آقا سیدعلی طباطبایی، اهل تبریز که به عنوان روضه‌خوان ویژه به همراه عباس میرزا ولیعهد به کرمان آمد و در این شهر درگذشت و به دلیل مشکلات حمل جنازه به مسجد صاحب‌الزمان در بحبوحه شیوع بیماری طاعون یا مرض مسری مشابه، در همین محل(چوپان محله سابق) به خاک سپرده شد، امروز دارای معجر و فضای آبرومند است و حتی عده‌ای ناآگاه به خیال این‌که اینجا امامزاده‌ای آرمیده، به آن متوسل می‌شوند، حاجت می‌طلبند، دست بر ضریح می‌کشند و از باب تبرک بر صورت خود می‌مالند و شب‌ها تمام فضای داخل و خارج آن زیر نور چلچراغ‌ها می‌درخشد، اما قبر آن سید بزرگوار و دانشور و روحانی بزرگ، حتی در حسرت کورسوی شمعی که فضای آن را روشن کند، مانده است.

به این ترتیب آیا نباید به استاد گرانمایه، شادروان دکتر احمد ناظرزاده کرمانی حق داد که از سر گلایه گفت: «گرت هواست که هرگز به عافیت نرسی /   غریب‌پرور و خودکش چو اهل کرمان باش».

من بر این باور نیستم که خدای ناکرده، حرمت «عباسعلی» یا دیگر عزیزانی که در پهنه‌ی این خاک آرمیده‌اند نادیده گرفته شود، بلکه معتقدم این احترام ـ البته اگر در حد امامزاده سازی نباشد ـ نشان از مهمان‌نوازی مردم کرمان است، به شرط این‌که ما از حرمت‌گذاری به بزرگان خودمان تا این حد غافل نباشیم. اگر قرار است برای خادمین اسلام و روحانیونی چون آقا سید عباس (عباسعلی) احترام قائل باشیم، چرا مزار بزرگمردانی چون ناظم‌الاسلام، سید علویه، آیت الله حاج میرزا محمدرضا احمدی و … این همه سوت و کور بماند، و کمترین توجهی به آن‌ها نشود.

در پایان، این نکته را نیز یادآور شوم که حتی بهانه‌ی فضاسازی به عنوان موزه مطبوعات نیز کاری از پیش نبرد و درِ بسته‌ی این فضا را نگشود. این‌جانب بر آن نیستم که برای چگونگی اداره‌ی این مجموعه، یا مالکیت آن تعیین تکلیف کنم، بلکه تنها از سوی همه‌ی فرهنگ دوستان کرمانی فریاد می‌زنم که محض رضای خدا این بزرگان را از زندان‌های کنونی نجات دهید و آرزوی زیارت تربت پاک آن‌ها را برآورده سازید