خودم را دور کیک هزارمین شماره می‌بینم

رحیم بنی‌اسد‌آزاد*: اعداد برای هرکس تعاریف خاصی دارند، اولین، دومین، صدمین و هزارمین، هر کدام در هر فرد و هر کاری که باشند مهم یا بی‌اهمیت‌اند، مثل سنی که می‌آید و می‌گذرد و هر روزش چه بخواهیم و چه نخواهیم شماره‌ای می‌اندازد و عددهاست که بالا می‌رود. زندانی که هر روزش را برای آزادی می‌شمارد.

یا مادری که روزهای رسیدن تولد فرزندش را شماره می‌کند هر کدام عددها برایشان شیرینی یا تلخی دارد، پس عددها می‌توانند فقط اعدادی ساده نباشند و در پس خود هزاران حرف و داستان و روایت‌ها داشته باشند.

این‌ها را گفتم تا از عددی بگویم که برای من و بسیاری دیگر خیلی مهم است. «استقامت» هفته‌نامه‌ای محلی که با عشق بی‌حد و حصر صاحب امتیازش متولد شده، به شماره ۷۰۰ رسیده است. آن‌هایی که کار مطبوعاتی کرده‌اند می‌دانند که رسیدن به شماره‌ی ۷۰۰  آن هم در این روزگار چقدر سخت است؛ اگر بدانیم که این هفته‌نامه محلی است دیگر بیشتر باید برایش کلاه از سر برداریم و به احترامش تمام قد بایستیم.

خوشبخت بودم که سال‌های ورودم به روزنامه‌نگاری با استقامت گذشت و من عاشق روزنامه در دریایی از دانش و اخلاق افتادم. استقامت فقط یک هفته‌نامه‌ی ساده‌ی محلی نبوده، یک کلاس تخصصی روزنامه‌نگاری بوده، یک راه و روش درست دیدن و گفتن بوده و هست. این‌ها را با تمام وجودم حس کردم.

عشق صاحب امتیازش حاج سیدمهدی نعمت‌ا‌لله‌زاده که پیر مطبوعات کرمان بود را دیده‌ام. دقت، وسواس کیفیت، شوق بی‌حد محمد لطیف‌کار را لمس کرده‌ام؛ بزرگی و حمایت‌های پدرانه‌ی مهدی محبی‌کرمانی را دیده‌ام. مگر آسان است که به ۷۰۰ برسی و همیشه دغدغه‌ی کیفیت و محتوا همراهت باشد؟ می‌دانید از چه می‌گویم، نوشتن از توسعه‌ی شهر، فرهنگ، اقتصاد و جامعه همیشه شعار استقامت بوده است؛ آن‌هم با نگاه بومی؛ استقامت همه‌جا داد کرمان را زده، آن‌هم در روزگاری که خیلی از مطبوعاتی‌ها برای دیده شدن  دنبال اخبار زرد و پر سر و صدای کشوری بودند، استقامت آرام و بی‌حاشیه پا را فراتر از کرمان نگذاشت. چون راه و مسیرش را می‌دانست؛ این‌جا شماره‌ها هر هفته بالا و بالاتر می‌روند و در ظاهر تکرار است، اما هر شماره پر از تنوع و تازگی است. این‌که تا نیمه‌های شب، پای طراحی بنشینی و خط به خط هفته‌نامه را بخوانی و با وسواس زیاد در صفحه بچینی و وقتی نیمه‌های شب به خانه می‌رسی باز هم پی‌دی‌اف‌ها را بخوانی، اگر اسمش عشق نیست پس چیست؟ اگر بخواهم صادقانه بگویم حیفم می‌آید که استقامت به چهار صفحه رسیده است، با این وصف، خوشحالم که هنوز دوام آورده است. اما چرا باید به این‌جا برسیم؟ مگر ما روزنامه‌نگاران چه می‌خواستیم؟ ما و امثال لطیف‌کار و محبی دنبال چه بودیم؟ مگر غیر از کار حرفه‌ای روزنامه‌نگاری چیز دیگری می‌خواستیم؟ بارها آرزوی لطیف‌کار را شنیدم که دوست داشته روزنامه داشته باشد و هر روز از کرمان بگوید، اما هر سال شرایط سخت‌تر شده و او خسته و خسته‌تر شده است.

استقامت واقعا برازنده‌ی اسمش با صلابت ایستاده؛ رنج‌ها و مرارت‌ها را به جان خریده؛ و این در روزگار ما که همه دنبال چیزهای دیگرند، غنیمت است. در استقامت روزنامه‌نگاری مهم بوده و بس؛ آن‌جا نوشتن حرمت دارد؛ اگر این‌گونه نبود به این‌جا نمی‌رسید. اگر بی‌مهری دیده‌اند، پایش ایستاده‌اند؛ اگر نادیده گرفته شدند و فریادشان را کسی نشنید، صدایشان را رساتر کردند.

با همه‌ی این‌ها استقامت به ۷۰۰ رسیده است. اگرچه می‌گویند عمر روزنامه‌های کاغذی تمام شده؛ اما من و خیلی‌ها این را برنمی‌تابیم و آرزوی رسیدن به ۸۰۰ و ۹۰۰ و هزارمین شماره‌ استقامت را داریم، چیزی که دور از ذهن نیست و باید از همین الان خودمان را دور کیک هزارمین شماره ببینیم.

*عکاس و خبرنگار