پیرمرد آرمانخواه و عاشق مطبوعات
محمد لطیفکار*: هفدهم مرداد روزی است که رسما به نام خبرنگار رقم خورده و در میان اهالی رسانه مقبولیت عام یافته است. طبیعتا به این فکر میکردم که مطلبی دربارهی این روز بنویسم. یادی و درد دلی و رویایی! صادقانه بگویم که بهخاطر این رویداد، یک انرژی مضاعف پیدا کردم. همینکه در جامعهی ما به این روز خیلی توجه میشود تا من از صبح تا نیمهشب مشغول پاسخگویی به تبریکات شوم، یعنی که این جامعه هنوز هم سرشار از شوق و امیدواری است. آخرین پیام تبریک که در شب هفدهم برایم رسید از آقای سیدنظامالدین نعمتاللهزاده صاحب امتیاز و مدیر مسئول استقامت بود. این پیام ذهنام را سرشار از یاد صاحب امتیاز و مدیر قبلی استقامت کرد، که با همت بلند او حدود بیست سال قبل، این نشریه جانی تازه گرفت.
زندهیاد حاج سیدمهدی نعمتاللهزاده ماهانی تا دو سال پیش که در قید حیات بود، هیچ روزی از یاد استقامت غافل نبود. او در دههی سیام خورشیدی، و در جوش اتفاقات ناگوار کودتا علیه مصدق، کار روزنامهنگاری را دنبال میکرد و نشریهی نور عرفان به مدیریت ایشان، مربوط به همین دوره است.
از او خاطرات زیادی به ذهن دارم، از جمله اینکه هرسال در چنین روزهایی او را با یک دنیا شوق میدیدم، که به ضیافت سالروز انتشار استقامت میآمد و اصرار داشت بچهها را ببیند و با آنها گپ و گفتی داشته باشد.
این پیشکسوت مطبوعات، سالی یکبار قصهی چاپ نشریه نورعرفان و سختیهای توزیع آن را برایمان روایت میکرد. وقتی خاطره میگفت پر از لبخند و شعر بود، و وقتی از او عکس میگرفتیم کودک درونش را رها میکرد و جانش پر از شادی میشد.
پیرمرد نود و هفت سال از خدا عمر گرفت، و هیچ ندیدم از چیزی گلایه کند، یا از کسی به بدی یاد کند. مدام از یادهای خوش گذشته تعریف میکرد یا از امیدها و رویاهایش حرف میزد.
با اینحال در او دو چیز دیگر دیدهام که در دیگرانی با این و سال کمتر یافت میشود و با طبیعت پیری هماهنگ نبود. پیرمرد مثل جوانها عاشق امور فرهنگی و رسانه بود، و به کتاب و نشریه علاقهای وافر داشت. خصلت دیگری که باز هم به پیرهای خستهای چون او نمیخورد، آرمانخواهی او بود. هر وقت او را میدیدم این دو ویژگیاش مرا متعجب و امیدوار میکرد. دیدار با او برایم مثل یک اتفاق و خبر شیرین بود. خبری که هنوز هم جای نقل و نوشتن دارد. یادش گرامی باد.