زندگی در لحظۀ اکنون

 

پروین میرزاحسینی، خبرنگار و دبیر بخش اقتصادی: این بهار که بیاید وارد قرن جدیدی می‌شویم. از راه رسیدن فصل جدید و سال نو، اتفاقی مبارک و خوشایند است و بی‌شک از راه رسیدن قرن نو، بسیار هیجان‌انگیزتر.

هرچند این روزها شیوع بیماری کرونا و جان باختن تعداد زیادی از هموطنان در کنار فشارهای اقتصادی، دل و دماغ چندانی برای کسی باقی نگذاشته؛ اما از قدیم گفته‌اند آدمی به امید زنده است.

جهان در ۱۰۰ سال گذشته بزرگ‌ترین جنگ‌ها، بیماری‌ها و حوادث را پشت سر گذاشته و میلیون‌ها نفر در اثر هر یک از این بلایا جان خود را از دست داده‌اند و سرزمین‌های زیادی ویران شده است، اما آن‌چه ادامه‌ی زندگی روی این کره‌ی خاکی را میسر کرده، طلوع هر روز خورشید و لبخند زیبای آن بر پهنه‌ی آسمان آبی است.

در حالی که سال‌ها از اپیدمی شدن بیماری‌های واگیردار در دنیا می‌گذشت و انسان مغرور از دستیابی به تکنولوژی‌های نوین در اندیشه‌ی فتح فضا و دیگر سیاره‌های کهکشان پهناور بود، کمتر کسی گمان می‌کرد ویروسی ناشناخته از سرزمین چین، شرایط و روال عادی زندگی بشر آن هم در سراسر جهان را تغییر دهد.

در آخرین سال قرن ۱۴ خورشیدی، زندگی روی دیگری به ما نشان داد. سال پیش درست در آستانه‌ی نوروز و زمانی که همه در تکاپوی استقبال از سال جدید بودیم، شیوع کرونا سبب شد تا نگاه بسیاری از ما به دنیا و گذران عمر تغییر کند. بیماری ناشناخته و جان‌هایی که هر روز قربانی می‌شدند، ترس را به جان‌مان ریخته بود. روزهای نخست را به امید این‌که با شروع گرما از شرّ بیماری خلاص خواهیم شد سپری کردیم و هر روز آمار مرگ‌ومیر را به این امید که به زودی شرایط تغییر خواهد کرد، دنبال می‌کردیم اما وقتی در تابستان بر خلاف تصورمان، ویروس با قدرت بیشتری عرض اندام کرد، عده‌ای بی‌خیالی طی کردند و بعضی هم ناامیدتر از قبل روزمرگی را سرلوحه قرار دادند که همچنان ادامه دارد.

اما مهم‌ترین درسی که کرونا به من داد، زندگی کردن در لحظه و شکرگزاری برای داشته‌هایم بود. ماندن در خانه و دوری از عزیزانی که بودن در کنارشان را قدر نمی‌دانستم، سبب شد نگاهی به پشت سر و تمام خاطرات خوب و بدی داشته باشم که از کنارشان ساده عبور کرده بودم. برای هر خاطره‌ی تلخ و شیرین غبطه خوردم، برای عجله کردن‌هایی که فقط شادی لحظه‌هایم را کوتاه کرده بود و آینده‌نگری‌هایی که فرصت زندگی در لحظه را از من گرفته بود.

کرونا «زندگی آب‌تنی در لحظۀ اکنون» و قدر دانستن شادی‌های کوچک و امید به بودن و ماندن را به من یادآوری کرد.

بهار که بیاید وارد قرن جدیدی می‌شویم، آینده‌ای مثل همیشه مبهم که نمی‌دانیم چه در انتظارمان خواهد بود، هیچ‌یک از ما آغاز قرن بعد را نخواهیم دید، مهم نیست الان چند سال داریم و شرایط زندگی چقدر سخت است، مهم این است که قدر لحظه‌ها و داشته‌هایمان را بدانیم. قدر عزیزانی که دنیا دیگر تکرارشان نخواهد کرد و روزی در قاب خاطرات، نم اشک را به چشم‌مان خواهند نشاند.

یادمان باشد «هیچ برگی از درخت نمی‌افتد مگر این‌که خداوند از آن آگاه است»؛ پس با توکل به خدا، به امید روزهای بهتر، با لذت بردن از داشته‌های‌مان و شکرگزار نعمت‌های بی‌منتش، به استقبال سال نو و قرن جدید برویم. به قول سهراب سپهری: «زندگی درک همین اکنون است / زندگی شوق رسیدن به همان / فردایی است، که نخواهد آمد / تو نه در دیروزی، و نه در فردایی / ظرف امروز، پر از بودن توست / شاید این خنده که امروز، دریغش کردی / آخرین فرصت همراهی با، امید است».