به آزادگان افغانستان
میجوشند،
از سینههای تفتیدۀ زمین
رباتهایِ مومیاییِ چرکستانی،
موریانههای ِتاریکی،
آخرالزمانیهایِ خفته در لایههای بیعبور
دوزخیانِ ِغارهای ِدور،
آلایندگانِ مهر
بهعفونتِ مسریِ دیجور.
آب را فرمانِ عفو میدهند
بهلجن در نشستگانِ آتشخو،
و گلبرگهایِ فروزان را
خانه بهخانه میجویند.
نگاهبانانِ چشمه و چاه را
زنجیرهای هزار ساله میبندند
اژدهاهایِ خفته بر بنِ آبان
همهگیری نیرنگ را
نسخههای تازه در راهست.
پشتههایِ آدم و امید
بر خاکِ راه
پشفته خون بر تنِ ماه.
پارههایِ دور افتاده!
مادرانِ خمیده قامت!
پدرانِ سوخته در دشتهایِ شقاوت!
عاشقانِ عشقهاشان غنیمت!
بهشرمِ آب شده از وقاحتشان،
بهآسمانِ دق بسته از سفاهتشان،
بهزمینِ عقزده از اندوهِ زادنشان،
که برمیخیزد رستم از امیدِ شکستهی شما!
که بر میافرازد درفشِ کاوه
از دستهایِ بهمپیوستهی شما!
و گل میدهد آزادی
بر جایِ نشستهی شما!
شهریور ۱۴۰۰
کرمان، یدالله آقاعباسی