شعرخوانی
سردبیر: حسن زعفرانی شاعر فرهیختهی خوزستانی و دارندهی کتاب مجموعه شعر « وقتی نمیوزی»، هفتهی گذشته به رسم دوستی چند شعر تازه برایم فرستاد تا در عصر کرونا که مجالس شعرخوانی کمتر برپا میشود، دستکم از طریق انتشار آنها، رسم شعرخوانی را از یاد نبریم. یادآوری او را روی چشم میگذارم.
۱
هزار ستاره میرقصد
در طرح بیشکیب سرانگشتانش
وقتی که شب سر میکشد
در روشنای پر غرور چشمانش
و سر که میگرداند
هزار پرنده پر میکشد
از جنگل کبود مژگانش
۲
سنگ ایستاده است
درخت ایستاده است
کوه ایستاده است
تو ایستادهای
من می گذرم
قاصدکی با رازهای مگو
که در به در باد است
از کنار سنگ، از کنار درخت، از کنار کوه
و از کنار تو
که ایستادهای
مثل کوه، مثل درخت، مثل سنگ!
۳
برای کیومرث پوراحمد
زنگ صدای تو زنگ میزند در صدای شهر
در زنگ مدرسه
در ردیف سهتایی نیمکتها
و میز کهنهی گردو بر پایههای لق
دنگ، دنگ، دنگ
کتاب بزرگ تاریخ پنجم
با تاجی از نقره و ریشی از انبوه
پادشاهانی که از سایهی شمشیر
کودکان بیسر میزایند
و ساکت دلگیر خانه به وقت عصر
در ساعت دلتنگی
با کلون افتادهی درهای چوبی
و نقش کوبههای مرد و زن
و صدای زنگ، زنگ، زنگ
من اما در گنج همین گوشه
از ته همین کلاس
تو را یاد گرفتهام فقط
همایی که دندان شیریاش را
در خواب میمکم هر شب
۴
هفت بار که بگویی دوستت دارم
زیباترین شعر
از لبان تو میچکد
شاعر ناسرودهها!
۵
رقصی تو را به سمت تخیل روانه میکند
بغضی مرا برای گریه بهانه میکند
از گیسوان تو که بر شانه مانده است
آن شیوهای است که تبر با جوانه میکند
۶
این بار ، تو به دیدنم بیا
نه با یک شاخه گل
یا لبخندی که چهرهات را
آشنا میکند
با انبوه پرسشهایت
همانها که هر دو
از پاسخشان، ابا داریم!
۷
سبد به دست
در ساحل نزدیک
دختر ماهی فروش
ماهیهایش را میفروشد
و شب
با کوسهی درونش تنها است
۸
رد مرا نشان میدهند
در تاریکی
آتش فشانند بوسههای تو