حضور نخبگان را برای فرداهای روشن لازم داریم

نگاهی به مهاجرت بی‌رویۀ پزشکان

سیدمحمدعلی گلابزاده

یادداشت مدیر مرکز کرمان‌شناسی

 

چند روز پیش، مراسم بدرود و تودیع یکی از پزشکان شریف، خدمتگزاران صادق، نیک‌خواهان و نیک‌نامان نازنین و یکی از یاران عزیز و دوست داشتنی بود. روزی که لحظه‌های تألم‌بارِ آن، کام من و همه‌ی دوستانش را تلخ کرده و همچنان به آن می‌اندیشم، زیرا او ازجمله پزشکانی‌ است که نه تنها طبابت را با تجارت سودا نکرد، بلکه سخاوتمندانه از بهره‌ی خود و همسرش – که او نیز پزشک است – به ساخت بخش انکولوژی که مقدمات گشایش آن فراهم گردیده و قرار است سایه‌ی مهرش بر سر بیماران مبتلا به سرطان گسترده شود، کمک چند صد میلیون تومانی کرد و درس‌آموزِ احسان و مکرمت در پهنه‌ی درمان و کمال انسانی شد.

به جز این، او افتخار عضویت انجمنی را داشت که جمعی پا به رکاب، آستین‌های همت را بالا زده و سفره‌ی مهربانی گسترده‌اند تا به آنان که ناله‌هایشان از محدوده‌ی گلویی خسته و غمبار فراتر نمی‌رود، یاری برسانند و گره‌گشایشان باشند. قسمتی از این بار، به دوش پزشکی بود که اینک بار سفر بسته است و راهیِ دیارانِ دیگر است.

در آن بزمگاه خداحافظی و بدرود، وقتی قرار شد من سخنی بگویم، انگار زبانم فرمانبردارِ بغضِ گلویم شده بود، زیرا همانجا عرض کردم که اگر اشکِ مرد را نازیبا نمی‌دانستند، حتما گوشه‌ی چشمی‌ تر می‌کردم. این تأثر، دو دلیل عمده داشت، نخست بدرود با انسان خوب و دوست عزیزی که کارنامه‌اش با جوهر مهربانی بر صحیفه‌ی دل‌ها نوشته شده و دیگر این‌که می‌دیدم سرزمین من، ـ دو پزشک نخبه‌ی دیگر را از دست می‌دهد ـ هر چند او اظهار امیدواری کرد با سپری شدن دوره‌ی تکمیلی خود بازگردد، اما دل من به باور این سخن، راه نمی‌دهد.

باری گفته می‌شود که از ابتدای سال تاکنون، بیش از نهصد پزشک متخصص و فوق تخصص، کشورمان را ترک کرده‌اند و سرزمین‌های دیگر را برای عرضه‌ی خدمت برگزیده‎اند. تا آنجا که برخی به طنز گفته‌اند، شاید تا چند ماه دیگر مجبور باشیم برای درمان، سفری به دوردست‌ها داشته باشیم. از صاحب نظری پرسیدم چه اتفاقی افتاده که سونامی هجرت نخبگان را شاهد هستیم؟ ایشان گفت: شاید وضعِ برخی قوانین و ضوابط و صدور بعضی دستورالعمل‌ها که موجب محدود شدنِ مالیِ پزشکان گردیده و آن‌ها را از برخی بهره‌های عادلانه برکنار داشته، چنین وضعیتی را به وجود آورده است.

من بر این باور نیستم که پزشکان شریف و وطن‌خواه ایران عزیز به خاطر سودجویی بیشتر و بهره‌ی مالی افزون، حاضر به ترک وطن شده‌اند، زیرا به یقین، آنان اعتبار خود را مدیون سرزمینی می‌دانند که سالها زمینه‌ی تحصیل و آموزش آن‌ها را فراهم ساخته و حقوق معلمین و مدرسین و اساتید، و نیز هزینه‌های دیگر را، از محل پینه‌ی دست‌های کارگران و کشاورزان و دیگر آحاد جامعه پرداخته است تا زمینه‌ی باروری استعدادهای این عزیزان فراهم آید، بر این اساس و با ردّ آزمندیِ آنان، به این باور می‌رسیم که شاید آن‌ها توقع بیشتری داشته و دارند که قدر تلاش‌هایشان شناخته شود و ضوابط و دستورالعمل‌هایی که شأن آن‌ها را نادیده می‌گیرد، وضع نگردد.

نکته‌ی دیگری که شاید سبب‌سازِ این هجرتِ بی‌رویه است، ناامیدی از فردا و فرداهاست زیرا هر روز که می‌گذرد، به جای گشایش باب رحمت، با زحمت و تنگناهای تازه‌ای روبه‌رو می‌شویم. وقتی تنها در عرض کمتر از ۶ ماه داروی بیماری که حیاتش به آن بستگی دارد، از بسته‌ای ۲۰۰ هزار تومان به بسته‌ای سه میلیون تومان یعنی پانزده برابر افزایش پیدا می‌کند و هیچ‌کس بارقه‌ی امیدی برای بهتر شدن اوضاع کنونی نمی‌گشاید، چگونه می‌توان به فرداهایی روشن اندیشید؟

دارو، مرغ و ماهی نیست که با گران شدنش، خود را به فراق عادت دهیم. در چنین وضعیتی که برخی، شانه‌هایشان تاب‌آوریِ بارِ زندگی را ندارد، از قول سخنگوی قوه قضائیه (روزنامه اطلاعات ۲۶/۸/۱۴۰۰) می‌خوانیم که تاکنون ۷ هزار میلیارد سوءاستفاده‌ها و فساد مالی به بیت‌المال بازگردانده شده، هر چند که ایشان نفرمودند چند فقره‌ی دیگر از این ۷ هزار میلیاردها باقی مانده که باید برگردد، و اصلاً آیا برخواهد گشت؟

آن‌ها که ارز ۴۲۰۰ تومانی گرفتند و به گفته‌ی برخی مسئولان، کالاهای وارداتی را به قیمت ارز بیست و چند هزار تومنی به مردم بینوا فروختند، چه کسانی هستند؟ آن‌ها که ارقام نجومی وام‌ها را از بانک‌ها گرفته‌اند و پس نمی‌دهند و افشای نام هم نمی‌شوند، چه کسانی هستند؟ و چه نیکو گفت رئیس‌جمهور محترم که: «مردم، تنگناها را تحمل می‌کنند، اما در برابر فساد، تابِ بردباری ندارند».

برای جامعه‌ی ما، به ویژه نخبگانی که مو را از ماست می‌کشند، این پرسش پیش می‌آید که اصلاً چرا درها را این‌چنین بی‌خیال باز گذاشته‌ایم که دست همگان در فساد مالی باز است؟ چرا راه‌ها را به روی ناستوده‌هایِ سودجو نمی‌بندیم؟ آیا به تبعات این ولنگاری‌ها فکر کرده‌ایم؟ طبیعی است که نخبه‌ی ما در رشته‌ی پزشکی و یا سایر رشته‌ها با خود فکر کند که امروز پس از عمری تلاش و تحصیل و بهره‌گیری از استعداد خدادادی و دود چراغ خوردن، دستورالعمل‌هایی برای محدود کردن دست آن‌ها به مختصر بهره‌هایِ قانونی بسته می‌شود، امّا در همین حال فلان فاسدِ مالی با یک رانت، و یک شبه، ده‌ها و صدها میلیون تومان به جیب می‌زند و به قول معروف ککش هم نمی‌گزد، به راستی در پشت پرده‌ی این فسادها چه کسانی هستند؟

این‌ها همان خداناشناسانی هستند که هر روز چوب لای چرخ‌های اقتصادی می‌گذارند، به نارضایتی عمومی دامن می‌زنند، نخبه‌ها را فراری می‌دهند، جامعه را به ورشکستگی می‌کشانند و از همه مهم‌تر خون شهیدانی که تُندر تکبیرهایشان خواب را در پلک دشمنان شکستند، تا خوابی آرام را ارمغان جامعه‌ی خویش سازند، پایمال کرده‌اند.

… و کلام آخر، آیا با رفتن و دل کندن از این خاک مقدس و سرزمین خدایی، کارها سامان خواهد گرفت؟ به فرض گوشه‌ی امنی در زیر سایه‌ی درختی و در کنار «آب رکنی» پیدا کردیم و سر بر بالینی آرام گذاشتیم، آیا خواب آرام هم بدرقه‌ی آن خواهد بود؟ کدام وجدان بیدار است که ناله و تمنای هموطن خود را، حتی از هزاران فرسنگ آن‌طرفتر نشنود؟ مگر نه این‌ست که حیات این مرز و بوم به حضور نخبگانی پیوند خورده که با دست‌های توانای خود، گره‌ها را بگشایند و فرداهای روشن را رقم بزنند؟

دنیای امروز، جهان کیفیت است نه کمیّت و تازه همان روزهایی هم که مقوله‌ی اخیر تا این حدّ جدی نبود، فردوسی بزرگ‌مان فرمود: «یکی مرد جنگی به از صد هزار /  سیاهی لشکر نیاید به کار».

و چنین است که امیدواریم همه‌ی تأثیرگذاران جامعه، بمانند و دشواری‌ها را تحمل کنند و ماندگاری این سرزمین را تضمین نمایند و آن‌ها که رفتند، اندوه‌شان را در همان سرزمین‌های بیگانه بر خاک بریزند و عزم‌ها را استوار سازند و به دامان میهن خویش برگردند و همراه با حکیم طوس، فریاد را به عیّوق برسانند که: «چو ایران نباشد، تن من مباد» تا آنان که به نابودیِ این خطّه‌ی همیشه سرافراز فکر می‌کنند، آرزویشان را به گور ببرند.