با یاد و خاطره محمدعلی مسعودی؛
نویسندهای که داستانش را بعد از مرگش خواندیم
رضا شمسی – همین چند روز قبل که اکبر خدادادی در بیست و چهارمین نشست یک مولف یک کتاب از آن داستان نویس عزیز یاد کرد، درست هشت سال قبل را به خاطر آوردم که یک روز پنجشنبه بود؛ به تاریخ ۱۲ دی ماه سال ۱۳۸۷٫ در آن روز تعدادی از نویسندگان، شاعران و هنرمندان دیگر رشتهها در آرامستان هنرمندان کرمان جمع شده بودند تا در هفتمین روز درگذشت محمد علی مسعودی با مصیبت فقدانش کنار بیایند.
محمد علی مسعودی ۵ دی سال ۷۸ از میان دوستدارانش به سفر ابدی رفت. او تا و وقتی زنده بود به استثنای دوستان داستاننویسش، برای دیگر اصحاب فرهنگ و هنر شهر مخصوصا حوزهی رسمی، چهرهی چندان شناخته شدهای نبود. غربت این نویسنده و مترجم تا حدی بود که حتی برای مسوول وقت کانون هنر یعنی مرحوم حمید مظهری نیز شناخته شده نبود و به همین دلیل ایشان به عنوان کسی که رایاش برای صدور اجازه دفن پیکر مسعودی در آرامستان هنرمندان لازم بود، تایید چند نفر از معتبرین و معتمدین کانون هنر مبنی بر نویسنده بودن مسعودی را لازم دانسته بود. چون محمد علی مسعودی کتاب چاپ شده نداشت و در آن زمان هم نه تنها خدابیامرز حمید مظهری به عنوان رییس کانون هنر بر خود فرض نمیدید که فعالان غایب از چشم کلیشههای مرسوم را رصد کند که اصولا فرهنگ و هنر شهر هم فراروی از کلیشهها را ضرورت نمیدانست و به همانها بسنده میکرد و دل خوش میداشت. در چنین فضایی مسعودی غریب و مظلوم درگذشت. قصهی زندگی این نویسنده اما بعد از مرگش خوانده شد و فعالیتهای تاثیرگذارش در حوزهی قصه نویسی کرمان بعد از وفاتش آغازیدن گرفت. محمد علی مسعودی نویسندهای بود که حضورش با غیاب احساس شد و با رفتنش وجهی از متافیزیک غیاب را معنا بخشید. در این هشت سالی که دیگر خودش حضور نداشت، یعنی دقیقا در غیاب این نویسنده ۲ کتاب از او در آمد، چند نفر برایش یادداشت نوشتند و یادنامههایی برایش تدارک دیده شد و منتشر شد و هر جا سخن از داستان نویسی کرمان به میان آمد نام محمد علی مسعودی هم درخشید. در حقیقت او نویسندهای شد که داستانش را بعد از مرگش خواندیم.
به هیچ روی قصد ندارم، در بیان موقعیت آن نویسندهی عزیز و صمیمی بیش از اندازه بزرگنمایی کنم. تنها میخواهم بگویم: مسعودی نویسندهای بود که داستان نویسی را از منظر حرفهای دنبال میکرد و سعی داشت کلیشهها را پس بزند و مباحث نظری داستان نویسی را از منابع دست اول
بخواند.
دانستن زبان انگلیسی هم در این مسیر کمک خوبی برایش بود. از فرمها و حوزههای مختلف نوشتاری برای خلق داستان نیز، نه تنها ابایی نداشت که با شیفتگی تجربهشان میکرد. از این رو با کلیشههای مرسوم نه میانهای نداشت که با آنها در افتاده بود. نکتهی ظریف دیگری هم که دربارهی او نباید از نظر دور بماند اینکه: مسعودی در آن زمان سعی کرد با آموزش حضوری و دیدار با جوانهای مستعد و اهل نظر بر روند داستان نویسی کرمان تاثیر مثبت بگذارد. همین کارهای به ظاهر معمولی اما در واقع بسیار مهم و تاثیر گذار است که مرا وامیدارد تا بگویم حدیث محمد علی مسعودی، حدیث حاضرِ غایب است.
افرادی که پس از آنی که از دست میروند تازه به اهمیت کاری که کردهاند یا تاثیری که گذاشتهاند، واقف میشویم. بدون تردید برای آموزش داستان نویسی، کتابهای مختلف و متعددی وجود دارد که هرکسی میتواند تهیه کند و بخواند اما وجود کسی یا کسانی مثل محمد علی مسعودی که حضورشان میتواند محور برگزاری یک محفل دوستانه داستان خوانی و داستان نویسی باشد و دیدارشان میتواند بر استعدادهای جوان تاثیر عمیق بگذارد، آنهم در فضای شهری که دگرگونیها چندان خوش ندارد و نمیتابد، براستی در حد گوهر کمیاب است.
روحش شاد.
محمدعلی مسعودی داستاننویس و مترجم نویسندگان صاحبنظری بود که چندین سال در انجمن داستان کرمان و حوزهی هنری به آموزش داستاننویسی مشغول بود. تحصیلات دانشگاهیاش در رشتهی حقوق بود و در دانشگاه پیام نور کرمان تدریس میکرد. از او چند مقاله، ترجمه و داستاندر مطبوعات کشوری و استانی بهچاپ رسیده بود و تنها مجموعهداستان اولش بهنام “اینهمه دیر” توسط نشر خوانش، زیر چاپ بود که متاسفانه اجل او را مهلت نداد. بعد از مرگش مجموعه داستان “اینهمه دیر” و “آن یکی و دیگری از او منتشر شد و هنوز آثار چاپ شده متععدی از او باقی است.