آهی که ساختمان پلاسکو را به آتش کشید!
رضا شمسی – دیروز که ساختمان پلاسکو در آتش سوخت و جان باارزش تعدادی از هموطنان عزیز و ارزشمندمان را گرفت، و مرا هم غرق اندوهی سیاه کرد، بیاختیار یاد یکی از دیالوگهای “خر خراط” در نمایش “شهر قصه” نمایشنامه مشهور زنده یاد بیژن مفید افتادم. خر خراط در آن نمایش در یکی از دیالوگهایش مینالد که: «این روز ِ روز همه چی فابریک شده، از چپق و کوزه و قلیون بگیر، تا چوب سیگار همش پلاستیک شده؛ هرجا میری پلاسکو، هرجا میری ملامین. ای آقا… دکون خراطی دیگه تخته شد.» طبیعی است که بار محتوایی این دیالوگ، نوستالژیک است و حتی اگر کسی، شهر قصه را هم ندیده باشد، وقتی که میشنود یا میخواند: «هرجا میری پلاسکو،» احساس نوستالژیک گوینده را درک میکند و غم او را درمییابد. با این مقدمه، میخواهم بگویم واژهی “پلاسکو” روزگاری نماد مدرنیسم بود. این نماد مدرنیستی، با پیدایش خود، هرچه سنت پشت سر بود را نابود میکرد و از بین میبرد. مدت زمان زیادی نکشید که پلاسکو از حد کلمه و واژه هم فراتر رفت و صاحب ساختمان هم شد و در گفتمان هنری هم راه پیدا کرد. ساختمان پلاسکو در سال ۱۳۴۱ کلنگ خورد و نویسندهی شهر قصه در سال ۴۷ دیالوگ را در دهان خر خراط گذاشت.
باری؛ طرفه بازی روزگار آنکه ساختمان پلاسکو که دیروز در آتش سوخت و روزگاری نماد مدرنیسم ویرانگر بود، در زمانهی ما خود به یک نماد دیگر نوستالژیک تبدیل شد. خیلی از هموطنان ما در کنار تالم و تاثر ناشی از جان سپردن آتشنشانهای فداکار، به فرو ریختن ساختمان پلاسکو که روزگاری یکی از نشانههای مدرن ایران به شمار میرفت، با بغضی نوستالژیک نگریستند. و ما چه نسل عجیبی هستیم! که از طرفی شاهد آه کشیدن خر خراط و حس نوستالژیک نسل او در مواجهه با ساختمان پلاسکو بودهایم و از طرفی خود در تماشای فروریختن این ساختمان خودمان دچار حسی نوستالژیک شدیم.