گفت و گو با منا فارسی؛ بازیگر تئاتر «روال عادی»

برای بازیگر خوب درخشش اثر مهم است

مرجان افشاری راد – نمایش “روال عادی” به کارگردانی علی نفیسی در مجتمع یادگاران صنعتی تا ۱۳ اسفند ماه روی صحنه ‌است. متن این نمایش نوشته ژان کلود کری‌یر است و منا فارسی و حسین محمد آبادی در آن نقش آفرینی می‌کنند. به همین مناسبت گفت و گویی کردم با منا فارسی تا در مورد تجربه‌های بازیگری‌اش بخصوص در “روال عادی” از او بپرسم.

منا فارسی متولد ۱۳۶۹ در کرمان است. او دارای مدرک کارشناس ارشد در رشته‌ی آموزش زبان انگلیسی است. فارسی تا کنون در چندین تئاتر که در کرمان به اجرای عموم رسیده‌اند به عنوان بازیگر همکاری داشته‌است که از آن میان می‌توان به بازی در نمایش مکبث، به کارگردانی بابک دقیقی و بازی در نمایش شام کوتاه کریسمس، به کارگردانی امید طاهری اشاره کرد. او همچنین در سال ۱۳۹۱ برای بازی در نمایش کودک فرار گوسفندی به کارگردانی ایمان تاج سلیمان، برنده بازیگر اول زن در جشنواره ماه شد و در سال ۱۳۹۲ توانست برای بازی در نمایش هفت و نیم عصر به کارگردانی علی نفیسی برنده جایزه دوم بازیگر زن در جشنواره ملی  دانشگاهی  سال ۹۲ شود.

این بانوی جوان بازیگر علاوه بر تئاتر، در بازیگری سینما هم صاحب تجربیاتی است.

گفت و گوی من با منا فارسی؛ همسر علی نفیسی؛ کارگردان «روال عادی» و بازیگر کرمانی را بخوانید:

 

 “روال عادی” تقریبا یک هفته است که روی صحنه است؛ خیلی از تماشاگرانی که در این مدت اجراها را دیدهاند روی بازی خوب تو و حسن محمدآبادی متفقالقول هستند؛ میخواهم بدانم تو شخصا چه تلاشی کردهای که منجر به این شده که بازی خوب و برجستهای داشتهباشی؟

اولا کسانی که این نظر را دارند نشانه‌ی لطفشان است. از این که بگذریم مساله این است که برای این کار ما حدودا یک سال است که داریم تمرین می‌کنیم و بیشترین چیزی که در این کار به همه‌ی ما کمک کرده، تمرین کردن بوده‌است.

یکی از ویژگی‌هایی که کارگردان این کار علی نفیسی در این کار داشت و من خیلی آن را دوست داشتم این بود که به ما اجازه‌ی خطاکردن داد. شاید در مدت تمرین، مجموعا ۱۰-۲۰ بار اعمال نمایشی کلا عوض شده‌اند و آنچه شما در حال حاضر دارید کلا و با روز اول خیلی تفاوت کرده‌است.

باورتان نمی‌شود که ما حتی برای یک صبحانه خوردن، ساعت‌ها  و روزها تمرین کردیم؛ اینکه این کاراکتر با کدام دستش خوراکی‌ها را بخورد یا فلان خوراکی را ببرد. یا چطور راه برود و بنشیند.

یک مساله‌ی دیگر هم که برای خود من خیلی جالب بوده، همبازی بودن با حسین محمدآبادی، بوده‌است. حداقل در کارهایی که من، کار کرده‌ام خیلی کم پیش آمده که بازیگر مقابل درکم کند، اما حسین محمدآبادی خیلی درکش از بازیگر مقابلش بالا است؛ او مثل یک بازیکن فوتبال پاسکاری می‌کند. اگر چیزی را من شروع کنم او ادامه می‌دهد و من هم سعی کرده‌ام همین طور باشم.

در مجموع فکر می‌کنم تمرین‌های طولانی، اتود زدن، اشتباه کردن، دوباره از اول برگشتن و همه‌ی اینها باعث شده که – البته دوستان لطف دارند – کار به حد قابل قبولی برسد.

 گفتی کم پیش میآید که یک بازیگر، بازیگر مقابلش را درک کند، میشود ایم مساله را با مثال کمی شفافتر کنی؟

این یک واقعیت است که همه در تئاتر دوست دارند وقتی روی صحنه می‌روند به بهترین نحو دیده‌شوند و بدرخشند؛ در این قضیه بحثی نیست و اشکالی هم ندارند. اما بعضی‌ها روی صحنه فکر می‌کنند که اگر فقط خودشان بدرخشند کافی است؛ مثلا اگر بازیگر روبه روی آنها یک حرکتی نشان می‌دهد می‌خواهند خودشان را بیشتر از آنچه هست نشان دهند. مثلا وقتی که نفر مقابل بازی‌ای دارد که نیازمند سکوت است، سکوت‌ها را رعایت نمی‌کنند. فکر می‌کنند هرچه بیشتر دست و پا بزنند و خودشان را بیشتر نشان دهند کار هم بهتر می‌شود. در صورتی که به نظر من اینطور نیست اگر یک بازیگر به بازیگر مقابلش اجازه‌ی حرکت بدهد و در جایی که لازم است سکوت کند و راهی که او دارد پیش می‌رود را ادامه بدهد، احتمالا آن بازیگر هم بیشتر دیده‌می‌شود و کار هم بالاتر می‌آید. حسین محمدآبادی در بازی این طور است؛ او دست و پا نمی‌زند که خودش را نشان دهد و برایش مهم است که کار، خودش را نشان دهد. اصولا برای یک بازیگر خوب درخشش همه و کل  اثر مهم است.

 به نظر تو تاثیر نقشهای کوچک و بازیگرهایی که کمتر دیده میشوند روی کار بازیگرهای اصلی چیست؟

البته این سوال را در مورد این کار نمی‌شود مطرح کرد چون چون دو بازیگر اصلی دارد که در عین حال، هر دو کاراکترها مدرن هستند و نقش اصلی ندارد.

اما در کل، به نظر من اصلا نقش بزرگ و کوچک معنایی ندارد؛ آقای مهندس پور به ما می‌گفتند که حتی برای جا به جا کردن پا یا دست باید ساعت‌ها تمرین کرد؛ و من شخصا اگر  نه به این شدت، اما در حد توان سعی کردم که همین کار را بکنم. خیلی وقت‌ها دیده‌ایم که در یک فیلم ۹۰ دقیقه‌ای یک بازی ۲ دقیقه‌ای به چشم ما آمده و من فکر می‌کنم همه‌ی اینها حاصل تمرین است. برای من شخصا فرقی ندارد که نقش‌هایم کوچک یا بزرگ باشد و سعی می‌کنم در حد توان برایش تمرین کنم.

 ظرف دو-سه سال اخیر چند کارگاهها بازیگری از جمله توسط آقای مهندس پور و ماچلو در کرمان برگزار شده که میدانم در هر دوی اینها حضور داشتهای؛ این کارگاهها چه تاثیر ی روی کیفیت بازیگری بچههایی که در آن شرکت کردهاند، داشتهاست؟

ما به خاطر اینکه از تهران دور هستیم از خیلی از مسایل دور می‌مانیم و چون خیلی از ما کم مطالعه داریم و یا اصلا نداریم، نمی‌توانیم خودمان را به روز یا اصطلاحا “آپدیت” کنیم. بنابراین هر دفعه که کسی برای برگزاری کارگاه به کرمان آمده، جای جدیدی از بازیگری را به ما نشان داده‌است. مثلا همه‌ی ما می‌دانیم که بدن در بازیگری چقدر نقش مهمی دارد ولی آقای مهندس پور  طوری مبحث بدن را برای ما باز کردند که فکر کنم نظر همه‌ی افرادی که در کارگاه بودند در مورد بدن در بازیگری تغییر کرد و ما تازه فهمیدیم که برای کار کردن با بدن از کجا باید شروع کنیم! یا مثلا ماچلو در مورد حرکت‌ها، تمرین‌هایی برای قبل از بازی روی صحنه، به ما یاد داد که اصلا به ذهن ما نمی‌رسید.

من فکر می‌کنم که برگزاری این کارگاه‌ها در کرمان خیلی روی بازیگری کرمان، تاثیر دارد؛ فقط به این خاطر که متاسفانه ما آپدیت نیسیتیم. اگر معلومات و دانسته‌های ما در بازیگری، به‌روز باشد، شاید این کارگاه‌ها خیلی به چشم ما نیاید؛ البته که آقای مهندس پور استاد خیلی بزرگی هستند اما فکر می‌کنم مساله آپدیت نبودن ما هم هست.

 با این توضیحاتی که دادی، فکر میکنی در مجموع برگزاری کارگاههای بازیگری در کرمان ضرورت دارد؟

حتما. چون اولین فایده‌ی آن این است که باعث می‌شود ما دور هم جمع بشویم. در کارگاه‌ها فقط استاد نیست که به ما یاد می‌دهد بلکه ما از همدیگر هم یاد می‌گیرم. شرکت در این کارگاه‌ها باعث می‌شود ما به هم نزدیک‌تر بشویم و گروه‌های تئاتری همدیگر را بهتر بشناسند.

در کارگاه‌ها پیشنهادهای بازیگری داده می‌شود؛ آدم‌ها قابلیت‌های همدیگر را بهتر می‌شناسند؛ ما واقعا همدیگر را خیلی نمی‌شناسیم؛ یعنی مثلا اگر کارگردانی بخواهد در کرمان کاری را شروع کند، تعداد محدودی بازیگر به ذهنش می‌آید و حداقل فایده‌ی این کارگاه‌ها در این است که بچه‌های بازیگر همدیگر را می‌شناسند. البته بدیهی است که برگزاری کارگاه‌های بازیگری به آموزش ما هم کمک می‌کند؛ در این کارگاه‌ها راه‌هایی را برای تمرین،‌به ما نشان می‌دهند که اصلا به آن فکر هم نمی‌کردیم؛ چون اگر قرار باشد ما همین تمرین‌های تکراری را انجام بدهیم، تمرین و اجرای تئاتر، خیلی کار روتین و خسته کننده‌ای می‌شود.

 همحسی با شخصیتی که قرار است نقش آن را بازی کنی، یا با خود متن نمایشنامه، چقدر برای یک بازیگر به خصوص برای خود تو مهم است؟

خیلی مهم است. این مساله آنقدر برای من مهم است که هیچ وقت نمی‌توانم تصور کنم بازی در کاری را بپذیرم که متنش را دوست نداشته باشم یا نقش کاراکتری را بازی کنم که درکش نکرده‌باشم.  چون اساس کار بازیگری کاراکتر سازی است من چطور می‌توانم وقتی یک کاراکتر و متن را دوست ندارم بازی کنم؟

 آیا فاکتور دیگری هم برای قبول یک کار داری؟

مساله‌ی دیگری که برای من و علی مهم است این است که متنی که کار می‌کنیم ضرورت اجرایی داشته باشد؛ تا حالا خیلی پیش آمده که به متنی برخوردیم که خیلی زیبا بود و کارکترش را هم دوست داشته‌ایم اما به خودمان فکر کرده‌ایم: گیریم که ما این متن را روی صحنه ببریم و اجرای موفقی هم داشته‌باشیم؛ اما از خودمان پرسیده‌ایم:  به چه درد ما و جامعه‌ی فعلی ما می‌خورد؟

فکر می‌کنم ضرورت اجرایی بیش از هر چیزی در نمایشنامه برای من مهم
است.