به بهانهی چهلمین سال درگذشت دکترعلی شریعتی
امام علی(ع) شخصیت محبوبدکتر شریعتی بود
محمد لطیف کار – هرسال وقتی به روزهای پایانی خرداد ماه نزدیک میشوم، یک نیروی ناشناختهی معنوی من را به یاد کسی میاندازد که نسل من سخت به او مدیون است. مردی که از همه نظر متفاوت بود. و به تعبیری که چند سال قبل در بارهی او در یادداشتی نوشتم، او را باید اسطورهی دههی پنجاه به حساب آورد.
مردی که در اواخر دههی چهل و نیمه اول دههی پنجاه، توانست تریبونهای مذهبی و دانشگاه را به هم پیوند بزند و بخش مهمی از آنها را به تسخیر کلام و اندیشهی خود در آورد. چرا که او در راهی که میرفت که حرفهایش برای نسل جوان آن روز کاملا یگانه و متفاوت بود. کتابهایش با سرعت حیرتانگیزی نایاب میشد و گمان میکنم هنوز هم هیچ اندیشمند و مصلح اجتماعی در ایران رکورد او را در فروش کتاب نشکسته است. طرفه اینکه کتابهای او قبل از انقلاب هیچگاه روی پیشخوان کتابفروشی هم نمینشست. اغلب با فونت معمولی و بدون گرافیک جذاب و نیز بدون کیفیت لازم چاپ و منتشر میشدند، اما از نظر فروش همواره بیرقیب بودند، و برصدر آمار جای میگرفتند.
یادم هست برای تهیهی کتابهایش باید در صفهایی میایستادیم که گاه به بیش از ۵۰ متر میرسید! چند سال پیش که عدهی زیادی از جوانان اروپایی برای خرید چاپ تازهای از هریپاتر یک شب را تا صبح پشت در مغازه ناشر به صبح رساندند؛ آن زمان وقتی برای تعدادی از دوستان روزنامهنگار و اهل کتاب، گفتم اوایل انقلاب، همنسلان من شاهد ایستادن در صفهای طولانی برای خرید کتابهای دکتر علی شریعتی بودهاند و جزییات این تجربهی ایستادن در صف خرید کتاب را توضیح میدادم، تقریبا هیچکس چنین رویدادی را در مورد خرید کتاب در ایران باور نمیکرد. اما این رویداد واقعیت دارد.
دکتر شریعتی در نیمه اول دههی پنجاه وقتی شهرتش در فضای زیرزمینی آن روزها به اوج خود رسیده بود، نه تنها ممنوعالسخنرانی و ممنوعالقلم شد که برای سرکوب بیشتر او مدتی او را به زندان انداختند، که البته دوسال بعد با پادرمیانی رییس جمهور الجزایر از زندان آزاد شد؛ بعد از آزادی هم او را تحت فشار گذاشتند. بهطوریکه او این آزادی ظاهری را که به طور دائم تحت نظر بود تاب نیاورد و نهایتا عزم خود را جهت ادامهی مبارزهاش با رژیم شاه در خارج از کشور جزم کرد و با یک برنامهی خاصی توانست روز ۲۶ اردیبهشت ماه سال ۵۶ از کشور خارج شود. این روز بعدها با عنوان هجرت دکتر علی شریعتی شهرت یافت. شریعتی اما در لندن روزهای سختی را سپری کرد و کمتر از چهل روز یعنی در ۲۹ خرداد همان سال بر اثر سکته قلبی درگذشت. فضای انقلابی آن روز به گونهای بود که پیکر او را برای دفن به ایران نیاوردند و طی تشریفات ویژهای به دمشق بردند و در محل زینبیه به خاک سپردند.
در این مجال کوتاه فرصتی نیست تا از ماجراهای آن روزها گفته شود و اینکه چه شد و چگونه جسد او را به آنجا منتقل کردند؛ اما قطعا علاقهی ویژهای که او به حضرت زینب(س) به عنوان پیامرسان انقلاب کربلا داشت در این اتفاق تاثیر مهمی داشت.
بعد از ماجرای لندن در آن روزها، تقریبا هیچکس باور نمیکرد که شریعتی بدون دخالت ساواک و به مرگ طبیعی درگذشته است. حتی هنوز هم با گذشت چهل سال از آن روز و با وجود انتشار خاطرات و گزارشهای زیادی در بارهی آن مرحوم، بسیاری درگذشت او را یک رویداد طبیعی تلقی نمیکنند و او را در شمار شهدای انقلاب میدانند. اتفاقی که در هرحال هنوز هم در هالهای از ابهام قرار دارد.
با اینحال، به باور من زندگی دکتر شریعتی در واپسین سالهای عمرش نشان میدهد که او تحت شرایط بسیار سنگین روحی به سر میبرده است. نیازی نیست که یک مامور ساواک با ترفندهایی او را به شهادت رسانده باشد؛ همینکه او در آن سالها تحت استرس شدید زندگی میکرده کافی است که قلب او از شدت این رنجها و آسیبهای بیامان از حرکت ایستاده باشد. مقصودم این است که او با زندگیاش نشان داد چقدر برای عقیدهاش، دیناش و کشورش تلاش کرده است. مسلما این زندگی او بوده است که چنین مرگی را برایش رقم زده است.
باری، بعد از شهادت او بود که خیزش انقلاب اسلامی در کشور در سال ۵۶ شتاب بیشتری گرفت و دامنهی اعتراضات مردم نیز بیش از پیش گسترش یافت.
اما امسال از دو جهت یادکرد شریعتی میتواند اهمیت بیشتری داشته باشد. اول اینکه شخصیت محبوب شریعتی که او همواره در سخنرانیهایش تاکید کرده است امام علی(ع) است.
امسال سالروز شهادت امام علی(ع) با سالروزدرگذشت شریعتی تا حدودی همزمان است و دوم اینکه امسال چهلمین سال درگذشت این متفکر و مصلح اجتماعی و شیعی است که در این یادداشت کوتاه بسیار شتابزده و به اختصار به چند نکته از زندگی او اشاره کردم.
متن پیش رو در این صفحه نمونهای از آثار و اندیشههای اوست در بارهی شخصیتی که مقتدای همهی شیعیان جهان است و شریعتی در تمام آثارش به او دلبستگی داشت.