در حاشیه مراسم رونمایی از مجموعه شعر”شاید راه را گم کردهای” سروده شیوا صادقی
این نسل را هم ببینیم
رضا شمسی – روز چهارشنبه مورخ ۲۸ تیرماه باغ بهرامی میزبان جمع قابل توجهی از جوانان بود که به مناسبت رونمایی از مجموعه شعر “شاید راه را گم کردهای” شیوا صادقی گرد هم جمع آمده بودند.
شیوا صادقی شاعر جوانی است که مجموعه شعرش را انتشارات “ولی” منتشر و روانهی بازار کرده است. محمد علی گلاب زاده در قسمتی از مقدمهای که بر این مجموعه شعر نوشته آورده است: «واقعیت این است که سرودهها برآمده از دل است و لاجرم بر دل مینشیند، حالا اگر دل من در هفتمین دهه عمر به تمامی جایی برای آن باز نمیکند، دلیلی ندارد که همسنهای او نیز از او لذت نبرند و از آن بهره نگیرند. در سرودههای شیوا صادقی هم شیوایی و زیبایی و نوآوری یافت میشود و هم اندک نیازی به مطالعه بیشتر، خواندن سرودههای افزون، تمرین فراوان و …»
او به عنوان مدیر انتشارات “ولی” در این مراسم تقریبا سخنانی با همین محتوای کلی بیان کرد و در بخش دیگری گفت: «بعد از خانم شیوا صادقی جوانان دیگری هم آمدند و نوشتههای خود را که شامل رمان و شعر بود برای چاپ ارائه کردند.»
این مراسم همچنین با تعداد قابل توجهی استقبال کننده به نسبت بقیهی مراسم رونمایی کتابهای شعر تشکیل شده بود.
این دو مساله یعنی سخنان گلاب زاده و جمعیت تقریبا زیادی که از مراسم رونمایی کتاب مورد بحث استقبال کرده بود، ذهنیت نگارنده را به این مساله معطوف کرد که همانطور که مدیر مرکز کرمانشناسی میگوید، فارغ از ارزشگذاری نسلی متفاوت و جوان در کرمان در راه است که سطرهایی را با نام شعر مینویسد و باور دارد که سطرهایش شعر است و خود و دوستان خود را جدی میگیرد. همچنین وقتی در آن جمع حاضر شدم، هیچکدام از جوانان آن جمع را نمیشناختم که به معنای این است که آن دوستان تازه هیچگاه در محافل شعری مالوف از سوی افرادی مانند که من که با محافل مذکور بیگانه نیست، دیده نشدهاند.
بدیهی است که اشعار خانم شیوا صادقی با سلیقهی ادبی نگارنده همخوانی ندارد، اما به لحاظ جامعهشناسی فرهنگی نمیتوانم نادیده بگیرم که او و دوستانش نسلی تازه هستند که باید دیده شوند.
ندیدن آنها برخورد انفعالی از سوی ما است. بیایید آنها، یعنی این نسل را ببینیم و اگر توصیهای داریم به آنها بگوییم و اگر تازهای دارند، از آنها بشنویم.
حسن ختام این گفتار کوتاه، دو شعر از مجموعه شیوا صادقی را با هم میخوانیم.
1
اتفاقی نیفتاده
تنها تو رفتهای و باران بند نمیآید
این ابرها دیر یا زود
جایی دیگر هم میبارند
هر کجا که باشی
یک شب، زیر باران خیس میشوی
و به یاد من دلت میشکند
۲
خیابانها تو را به من بدهکارند
و من، بدهکارم ترا به خیابانها
هیچ کس نمیداند چه خبر است
ترا باید از چی یا از کی پس بگیرم؟
فقط میدانم طوری رفتی
که شهر به هم ریخت