به مناسبت چهلمین روز درگذشت استاد محمد امام؛

معلمی که در تدریس تبعیض قائل نمیشد

 

نظام الدین مراد نژاد – هرچند نوشتن در مورد استاد امام، در این موقعیت و با این غم و اندوهی که بر همه‌ی ما غلبه کرده کار ساده‌ای نیست. اما اعتقاد دارم شخصیت چنان انسان بزرگی باید به جامعه شناسانده شود در غیر این صورت به جامعه ظلم شده‌است. استاد امام یک شخصیت چند وجهی بود که توانسته‌بود بین ابعاد مختلف وجودیش یک هماهنگی و تعادل بی نظیر برقرار کند.

اغلب اورا از بُعد هنر و مهارتش در نقاشی و یا بعد معلم بودنش می‌شناختند اما محمد امام با همان نگاهی که به نقاشی می‌پرداخت گل پروش می‌داد یا ریخته گری و مدلسازی می‌کرد و یا حتی کارهای ساده‌ای چون ریختن چای و بریدن هندوانه را انجام می‌داد.هنر در زندگی استاد امام، محدود به نقاشی نمی‌شد و در تمام ابعاد زندگیش جریان داشت. این مرد در وجود خودش به وحدتی رسیده‌بود که یک عارف پس از تحمل ریاضت‌های سخت بدان می‌رسد.

اما برای من وجه معلمی استاد امام از دیگر وجوه شخصیتی اش بارزتر و مهم‌تر بود. حالا که خودم درگیر آموزش و تعلیم دادن هستم می‌فهمم که استاد امام چه کار بزرگی در این خصوص کرده‌است. در این مقال نمی‌توان کامل در این مورد حرف زد. فقط اشاره مختلفی می‌کنم.

به نظر من شیوه‌ی تدریس استاد امام بر سه اصل استوار بود:

روانشناسی دقیق: به جرات می‌توانم بگویم استاد امام هر شاگردی را در همان نگاه اول می‌شناخت و آموزشش را متناسب با دریافتی که از روحیه‌ی وی بدست آورده‌بود تنظیم می‌کرد. می‌دانست چه کسی روحیه‌ی عاصی هنرمندانه دارد، چه کسی خلاق و آفرینشگر است و چه کسی از مرزهای تقلید و کپی کاری فراتر نمی‌رود. اینکه در بین شاگردان استاد امام طیف گوناگونی از هنرمندان گرافیست، طراح، نقاش، مجسمه ساز و … می‌بینید به دلیل آن است که استاد با چشم ریزبین و دقیق خود هریک از شاگردانش را به سمتی سوق می‌داد که می‌فهمید در آن زمینه استعداد بیشتری دارد.

آرمانگرایی واقع بینانه: آنچه که تدریس استاد امام را از دیگران متمایز می‌کرد انتقال روحیه‌ی کمال گرایی و آرمانی خواهی به هنرجو بود. در واقع شاگردانش را با مهارت وادار می‌کرد هرکاری را به بهترین شکل ممکن انجام دهند. طوری که هنرجویان پس از چندی همان روحیه را در خود می‌دیدند و این بخشی از وجودشان می‌شد. اگر به شاگردان استاد امام نگاه کنید چهره‌های شاخص و موفق بسیاری در بینشان می‌بینید که در رشته‌ی کاری خودشان سرآمد هستند. به قول دوستی این اتفاقی نیست که اغلب شاگردان استاد، هنرمندان برجسته‌ای شده‌اند. شخصیت محوری استاد امام و نگاه ژرفش موجب رشد هنرجویانش می‌شد.

مهر و شفقت: درس استاد، همان زمزمه‌ی محبتی بود که به قول شاعر، طفل گریزپای را حتی روز جمعه به مکتب می‌آورد. برای من جالب بود که بچه‌های شیطان و ناآرام و بیقرار در کلاس استاد امام، ساعت‌ها پشت میز می‌نشستند و نقاشی می‌کشیدند و دست آخر می‌بایست از کلاس بیرونشان کنند. محبت استاد، آنها را دلبسته‌ی کلاس می‌کرد.

تک تک شاگردانش را به اسم کوچک می‌شناخت و ریزترین جزئیات را در مورد آنها  بهخاطر می‌سپرد، چون به شاگردانش اهمیت واقعی می‌داد. در مراکز دولتی کلاس‌های عمومی می‌گذاشت تا قشر فقیر و ثروتمند هر دو بتوانند آموزش ببینند.

در تدریس هیچ تبعیضی قائل نمی‌شد و بین هیچ یک از شاگردانش فرق نمی‌گذاشت… برایش کار و سرنوشت شاگردانش مهم بود و هربار که هنرجویی را پس از سال‌ها می دید با دقت و محبت صمیمانه و صادقانه‌ای از زندگیشان می‌پرسید و راهنمایی‌شان می‌کرد.

در واقع رابطه‌ی عاطفی و آموزشی استاد و شاگردانش محدود به کلاس نبود و به همه‌ی عمر گسترش می‌یافت.

افسوس که این مرد بزرگ از میان ما رفت و حسرتی دائمی برایمان باقی گذاشت که چرا آنطور که باید و شاید از چشمه‌ی زلال معرفت و محبتش سیراب
نشدیم.