احوال ناخوش درختان شهر کرمان
اسما پورزنگی آبادی – اگر از من بپرسند شهردار منتخب کرمان در اولین ساعت حضورش در شهرداری و وقتی روی کرسی ریاست نشست و بسما… را که گفت، بهتر است چه بکند؟ من میگویم: کارشناسان شهرداری را صدا کند تا صریح و بیپروا، گزارشی از وضعیت فضای سبز و درختان شهر به او ارایه دهند. بعد هم بلافاصله به همراه همان کارشناسان، روز اول کاری خود روانهی شهر بشود تا احوالی از درختان قدیمی و جوان بگیرد؛ مساله بغرنجتر از آن است که به شعاری و وعده و ادعایی بتوان آن را از سر باز کرد؛ از نظر من، رسیدگی به حال و روز فضای سبز شهر کرمان، فوریترین نیاز امروز است و با وضعیتی که داریم، گاهی با خودم فکر میکنم درختان این شهر آیا میتوانند بیش از همین پاییز و زمستان را تاب بیاورند؟ مدت زیادی است کارم شده پرسه زدن در خیابانها و تماشای درختان. هرچه بیشتر میگذرد، دلهرهام بیشتر میشود؛ دلهرهی خالی شدن شهر از همین تک و توک کاج و نارون و چمن و گل را دارم. شما هم اگر تماشا را در شهر از یاد بردهاید گاهی آن را به یاد بیاورید و به این سبزهای نجیب و شهرنشینان بیآزار کرمان بنگرید و اگر با من موافق نبودید، برایم دلیلهایتان را بگویید و مرا از نگرانی برهانید. به عنوان مثال، از نارونهای بلوار جمهوری اسلامی یاد میکنم که از سالهای ۴۸ تاکنون به تماشای رفتوآمدهای این مسیر ایستادهاند؛ درختانی که پیشتر در ستایش شکوه و زیبایی و البته اقتدار و استقامت آن هم نوشتهام و چیزی هم نیست که کسی آن را نداند؛ مدت زیادی است اما در بدترین شرایط ممکن قرار گرفتهاند. من باغ سوخته را یکبار در سفر به جنوب استان، با چشمان خودم دیدم. حتی باغی که سوخته باشد هم، اینطور بلاتکلیف و معلق بین سبزی و زردی و بین مرگ و زندگی دست و پا نمیزند و حالا مگر وضع کاجهای این شهر بهتر از نارونهاست؟ کاجهایی بیروح و بیرمق که بیمهابا قد کشیدهاند و گویی به سوی آسمان در حال فرار هستند! اغلب به سمتی خمیده و در حال افتادن هستند.
درختان در شهرهای ما حضور بیخود و سرگرمکنندهای ندارند. سه وظیفهی اساسی را انجام میدهند؛ «تعدیل دما و تلطیف هوا و زیبا آفرینی». چه کسی میتواند بگوید درختان خیابانهای شهر کرمان به ویژه در مسیرهای اصلی، هماکنون از عهدهی این سه نقش خود به خوبی برآمدهاند؟
کرمان یک شهر تاریخی با اقلیم گرم و خشک است که چند سال پیش، سرانهی خودرو در این شهر را سه برابر میانگین کشوری اعلام کردند! هر یک درخت در این شهر، حکم یک باغ در دل یک دِه را دارد. همینقدر ارزشمند. همینقدر حیاتی. اما به نظر نمیرسد متناسب با این ارزش و جایگاه، حضورشان را در لابهلای زندگی ماشینی و در میانهی فولاد و بتنهایی که بر سر این شهر ریخته و میریزیم؛ ارج نهاده باشیم.
تاکنون دربارهی وضعیت فضای سبز شهر با کارشناسان زیادی گفتوگو کرده و در نشریه اظهارات آنها منتشر شده است اما شهرداری همچنان دارد به راهی میرود که فکر میکند بهترین راه همین است. در نگهداری از درختان کهنسال شهر کم گذاشته و کم میگذارد. درختانی که بعید میدانم حتی شناسنامهای هم داشته باشند! شهرداری در این شهر، گونههایی میکارد که سازگار با این اقلیم و آب و هوا نیست و نتیجهاش میشود توتهای کاکوزایی که در رفوژ میانی بلوار جمهوری مات و مبهوت رها شدهاند و بیشتربه یک کاریکاتور خندهدارمیمانند تا کشت جایگزین!
شهرداری چمن را به بهانهی کمآبی حذف کرده و به این کار خود ادامه میدهد و حتی وقتی کارشناسان داد میزنند که هیچ چیز مثل چمن نمیتواند تن این شهر را بیاراید باز هم گوشش بدهکار نیست. کارشناسان نه دم گوش شهرداری بلکه پیش چشم افکار عمومی و رسانهها میگویند؛ اگر نگران بیآبی هستید، چمن مقاوم به این وضع بیآبی و شوری و خشکی بکارید؛ چمن را حذف نکنید. شهرداری اما باز هم به راه خود میرود.
شهرداری نه تنها در نگهداری و گسترش فضای سبز این شهر عطشناک آنطور که انتظار میرود علمی و گسترده و دلسوزانه و سختکوشانه کار نمیکند؛ بلکه هرگاه میخواهد کاری کند؛ ریشهی گیاهانی را در خاک این شهر فرو میکند که اگر توانستند قد بکشند و بالغ بشوند، حرمت تاریخی بودن شهر را میشکنند. چه کسی میپسندد در یک شهری با تاریخ و قدمت کرمان، عناب تلخ ببیند؟ این شهر را با سرو و کاج و چنار سبز مگر نمیشود سبز کنیم؟ باقی این مطلب را به کارشناسان و افراد صاحبنظر میسپارم تا چیزی بر آن بیفزایند یا از آن بکاهند. اما یک سوال دارم؛ اگر کسی از بیرون بیاید و این حال و وضع درختان شهر ما را ببیند آیا در دلش حسرت بارانهای! ما را
نمیخورد؟
آیا حقش نیست با خودش فکر کند: اینها که اینطور به درختان شهرشان بیاعتنا هستند لابد از سر و روی شهرشان باران میبارد؟ و وقتی دانست این شهر نم آبی هم ازآسمانش نمیبارد، به چه قضاوتی دربارهی ما خواهد رسید؟… هرچه که از این شهر میگیرید، اکسیژن را برایش باقی بگذارید.