نگاهی به وضعیت روزنامهنگاری محلی به مناسبت ششصدمین شماره استقامت

غم کاغذ اگر بگذارد!

رضا شمسی – کی دهد دست این غرض یارب که همدستان شوند/  خاطر مجموع ما زلف پریشان شما

 و امروزه روزنامه نگاری، ملتجای زلف پریشان و خاطر مجموع است. وقتی حرفهای پریشان را به قصد اصلاح امور، یکجا جمع کنی خاطرت جمع میشود.

هر انسانی دلش میخواهد خاطر جمع باشد، دغدغه نداشته باشد، خیالش راحت باشد، حالا فرض کنید یک انسان در یک حوزهی تخصصی اندک دانشی دارد و مختصر شرفی و کمی هم آزادوارگی، چنین انسانی اگر بخواهد دانش و شرفش را در جهت رشد جامعه و اصلاح امور آن و برطرف ساختن موانع توسعهی اجتماعی به کار گیرد، یکی از امکاناتی که دارد، نشریه است و مسیری که فراسوی راهش قرار دارد، روزنامهنگاری است که البته برایش شهرت هم به ارمغان میآورد. حالا اگر این روزنامه نگار بخواهد همان آزادوارگی نیم بندش را هم حفظ کند، خاطر مجموعش پریشان میشود.

از سویی دیگر، جادهی روزنامهنگاری از جامعه میگذرد، و جامعه مالامال از  ذهنیتهای مختلف، سلایق گوناگون، استعدادهای بینظیر و ظرفیتهای فراوان است و آکنده از مسایل و مشکلاتی که راه بر هرگونه اصلاح اجتماعی میبندد و آرزوهای جامعه را سد میکند. پس حکایت قدم زدن در مسیر روزنامهنگاری که از جامعه میگذرد نیز، همان حکایت پریشانی زلف است.

راستی یادم نرود که بگویم آرزوی همدستانی خاطر مجموع با زلف پریشان جز با انگیزهیای به قدرت عشق ممکن نیست . یعنی روزنامهنگاری خاصه در ولایت ما از مسیر عاشقیت می گذرد و بس. و هرکدام از ما که در این مسیر قدم میگذاریم اگر به بلایای این راه عاشقی واقف نباشیم بیگمان از قبیلهی مجانین مهجورایم.

بدون تردید منظورم از بیان این مقدمهی شاعرانه این است که بگویم  در آستانهی انتشار ششصدمین شماره استقامت، آنچه خاطرمان را مجموع میکند، همین کار روزنامهنگاری با رویکرد بومی و محلی است، چرا که تاثیرگذاری کارمان را بر محیط اطراف میبینیم. این ادعا را در یادداشت چند یار همراه و فرهیخته میبینیم. در یادداشتهایی که در این صفحه میخوانید( به ترتیب الفبا):

مرجان افشاری راد، تغییر برخوردها و نگرشهای مسوولان و فعالان هنری و فرهنگی را در ۱۰۰ شماره اخیر استقامت مثبت ارزیابی کرده  و تغییر نگرش آنها را در توجه بیشتر به رسانه تببین مینماید. او در یادداشت خود نشان میدهد که گروه فرهنگ و هنر استقامت به هدف اولیهی خودش که ایجاد هویت رسانهای برای هنرمندان کرمان است، رسیده و ابراز امیدورای کرده که این نشریه در شمارههای آتی در ایجاد گفتمان منتقدانه و جریانسازی موفق عمل نماید ،البته با این تردید که : غم کاغذ اگر بگذارد. سارا ستوده به تاثیر مطبوعات در مسیر فعالیت فرهنگی پرداخته و از تاثیر اولین گفت و گوی استقامت با او و شهرزاد یوسفی همکارش در کتابفروشی طاقچه یاد مینماید.

یاسر سیستانی نژاد در یادداشت محبتآمیز خود از بنیانگذاران، مدیران و کارکنان استقامت به عنوان چند نسل روزنامهنگار که توانستهاند در کنار هم به صورت مستمر کار کنند یاد میکند و این الگو را به دیگر نشریات استان پیشنهاد میدهد. سکینه عربنژاد بحث تفکر و آزادی را به عنوان لازمهی کار روزنامه نگاری به میان کشیده و ما را مخیر گذاشته که بیندیشیم از نوع روزنامهنگاران متفکر هستیم یا خیر؟

مینا قاسمی  با یک نگاه رمانتیک دفتر نشریه را فراتر از دفتر یک نشریه دانسته و استقامت را جایی دانسته که تیمارخوار بخشهای بیمار این شهر است.

و در نهایت علیرضا هاشمی نژاد، هنرمند و پژوهشگر فرهیخته با رویکردی منتقدانه، استقامت را واکاویده که به چاپ آن مفتخرایم.  او ما را به شکلی منطقی و شایسته با لطف نقد نواخته که صمیمانه از او سپاسگزاریم و به دیدهی منت مینگریم.