به مناسبت ۱۷ دی سالروز درگذشت جهان پهلوان تختی

دل دردمندان سرای تو باد

 

رضا شمسی – آیا تا به‌حال هیچ با خود فکر کرده‌اید چرا زنده‌یاد غلامرضا تختی که قانونا نمی‌بایست با جامعه‌ی فرهنگی و روشنفکری مناسبتی داشته باشد، در گفتمان ادبی این کشور نامی آشنا است؟اشتباه نکنید قرار نیست در این مجال اندک این پرسش را پاسخ بگویم. تنها می‌خواهم موضع‌گیری چند نفر از نویسندگان و شاعران را درباره‌ی تختی به عنوان نمونه برای مخاطب خود بازگویم. حالا گیریم، ذهنیت سیاست‌زده‌ی روشنفکران دهه‌ی چهل در این موضع‌گیری دخیل و با واقعیت زیست تختی فاصله هم داشته؛ اما هرچه بوده، نتیجه آنکه بسامد نام تختی را در گفتمان ادبی ایران بالا برده. این چند نمونه از میان نمونه‌های بیشتر را بخوانید:

۱- جلال آل احمد بلافاصله بعد از اعلام خبر خودکشی تختی در مقاله‌ای نوشت: «از آن جماعت هیچکس حتی برای یک لحظه به احتمال خود کشی فکر نمی‌کرد. آخر جهان پهلوان باشی و در بودن خودت جبران کرده باشی نبودن‌های فردی و اجتماعی دیگران را و آنوقت خودکشی کنی؟ این قهرمان که “خاک خانی‌آباد نو” را خورده بود، هرگز به ناامیدی نمی‌اندیشید، آخر امید یک ملت بود، ملت ایران.»

۲- آیدا سرکیسیان در کتاب «بام بلند هم‌چراغی-گفت و گویی با سعید پورعظیمی» درباره‌ی جلد شماره ۴۷   مجله خوشه که خالی است، می‌گوید: «عکس غلامرضا تختی بود که سانسور شد. فتوت و جوانمردی تختی باعث شده بود خودش را در دل همه جا کند، شاملو دوستش داشت. وقتی تختی فوت کرد یا کشته شد. قرار شد روی جلد مجله طرحی از جهان پهلوان باشد. به همراه این شعر: گل از شاخه افتاد …

مجله که از چاپخانه آمد در کمال ناباوری دیدند جای طرح روی جلد مجله خالی است! امنیتی‌ها اجازه نداده بودند. عکس تختی روی جلد چاپ شود.»

۳- زنده یاد دکتر صدرالدین الهی در خاطرات خود، شأن صدور یک شعر از سیاوش کسرایی را یکی از مسابقات کشتی تختی می‌داند که او و سایه و سیاوش کسرایی با هم به تماشای آن رفته بودند. دکتر الهی می‌نویسد: «وقتی تختی روی تشک ظاهر شد، غوغایی برخاست، … سایه با سکوت تماشا می‌کرد اما سیاوش با مردم همصدا بود و بالا و پایین می‌پرید. دو روز بعد سیاوش شعر تازه‌اش را برایم خواند. در همان مصرع اول کلمه “جهان پهلوان” را به‌کار برد و این لقب روی تختی ماند.» مطلع شعری که دکتر الهی می‌گوید این است: جهان پهلوانا صفای تو باد / دل دردمندان سرای تو باد