مجاهد غلامی در نشست نقد و بررسی «یک روز خوب برای شنای قورباغه» نوشته رضا زنگیآبادی:
شکار کبک از بهترینهای رمان در کرمان است
دوست دارم پشت سر یک رمان تفکر وجود داشته باشد
گروه فرهنگ و هنر – روز یکشنبه هفدهم ماه جاری دکتر مجاهد غلامی به سرای اهل قلم آمد تا در پنجمین نشست از سری نشستهای نقد و بررسی کتاب به نقد و بررسی مجموعه داستان «یک روز خوب برای شنای قورباغه» بپردازد.
او که با خواندن شعر «زمستان» از اخوان ثالث صحبتهای خود را شروع کرد، رضا زنگی آبادی را جزو نویسندههای خوب کرمان برشمرد و ابراز امیدورای کرد تا آثار آتی این نویسنده افتخارات متعددی کسب کنند.
در مطالعه “یک روز خوب برای شنای قورباغه” انتظار داشتم با فضای روانشناختی مواجه بشوم
عضو هیات علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شهید باهنر کرمان گفت: «بر اساس شناخت پیشین از آثار قبلی رضا زنگیآبادی در مطالعهی مجموعه داستان اخیرش هم انتظار داشتم با فضای روانشناختی مواجه بشوم اما بهیکباره زبان این داستانها مرا جذب و متوجهی خود کرد، زبانی که با استفاده از امکانات و بهکار گیری زبان در محورهای جانشینی و همنشینی، یک وجه ادبی و یک نمونهی خلاق و مخیل به دست داده است.»
او با بیان این نکته که هنوز هیچ کاری را ندیدهام که در استفاده از زبان با ویژگیهائی که برشمردم، با بیژن نجدی برابری کند، اظهار داشت: «در کار رضا زنگیآبادی این نوع استفاده از زبان را زیاد دیدم، به عنوان نمونه: برق چراغ را روشن کرد و رعد شیشهها را لرزاند و آمد خودش را مالید به تختی که ملیحه روی آن خوابیده بود.(از داستان ملیحه چتر نداشت)»
رضا زنگی آبادی این قابلیت را دارد که بیشتر از این شناخته بشود
مجاهد غلامی با انتقاد به کتابهایی که نثر بدی دارند و ارزشهای زبانی در آنها رعایت نشده، اظهار داشت: «متاسفانه تعدادی از این کتابها از آثار نویسندگانی است که شهرت و معروفیتی هم دارند و من نمیدانم این روال کی قرار است تغییر بکند؟!
امیدوارم روزی را ببینیم که نویسندههای مشهور ما، نویسندگان کاربلد و پختهنویس ما باشند، نه اینکه بودن در فلان طیف، باعث اعتبار نویسندگان بشود.»
او اضافه کرد: «رضا زنگی آبادی این قابلیت را دارد که بیشتر از اینها شناخته و معرفی بشود.»
دکتر غلامی در بخش دیگری از سخنانش بار دیگر به زبان ادبی و بیرون آمده از حالت ارجاعی در مجموعه داستان «یک روز خوب…» اشاره کرد و افزود: «این زبان مرا متوجه کرد که این داستانها را از دریچهی داستانهای غنایی ببینم و بسنجم؛ تعبیر داستانهای غنایی را اولین بار “آیکن، نویسنده و منتقد آمریکایی“ در سال ۱۹۲۱ به کار برد و چند دهه بعد، در سال ۱۹۶۹منتقدی به نام “میلر“ در مقالهای با عنوان “تاریخچهی داستانهای غنایی“ این نظریه را بسط داد و از جمله تمام داستانها را به دو شکل داستانهای حماسی و داستانهای غنایی تقسیم بندی کرد و اینگونه نتیجه گیری کرد که عموم داستانهای آمریکایی از سدهی نوزدهم به اینطرف عمدتا حماسی بودهاند.»
او توضیح داد: «منظور از حماسی بودن این نیست که یک داستان از خصیصههای ژانر حماسه در معنای اپیک استفاده کند، بلکه داستان حماسی یعنی داستانهای کنشمحوری که شخصیتها در خدمت پیرنگ داستان باشند و ماجرا به یک پایان ختم بشود. در مقابل داستانهای غنایی این ویژگیها را ندارند، یعنی پیرنگ متقاعد کنندهای ندارند و مهمتر از آن این است که شخصیتها در خدمت پیرنگ نیستند، بلکه در آنها شاخصهایی مثل زبان ادبی کمک میکند که حالات و عواطف شخصیتها به نمایش گذاشته بشوند؛ شخصیتها در خدمت پیرنگ نیستند.»
در هیچکدام از داستانهای «یک روز خوب…» پیرنگ نمیبینم
نویسندهی کتاب «نوشتن از روی دست زندگی» ادامه داد: «من تقریبا در هیچکدام از داستانهای “یک روز خوب…“ به معنای سنتی و رئالیستی، پیرنگ نمیبینم. یعنی در هیچکدامشان پیرنگ بر مبنای مدل “گوستاو فرایتاگ“ که دارای آغاز، میانه و فرجام است، وجود ندارد، پیرنگ داستانهای این مجموعه نوعی پیرنگ معلق است، چنانکه از داستان کوتاه غنایی انتظار میرود و در آنها بیشتر مسالهی شخصیت مطرح است. این خصوصیات از ویژگیهای مدرنیسم است، در مدرنیسم پیرنگ کم مطرح است و در پسامدرنیسم خیلی کم مطرح است. شخصیت، حالات، عواطف و مسایل گفتمانی هستند که جای پیرنگ را میگیرند. همچنین زبان در این داستانها بر خلاف داستانهای حماسی، زبان رئالیستی نیست، یعنی زبانی نیست که در خدمت بیان پیرنگ باشد بلکه در مسیر بیان حالات و عواطف شخصیتها حرکت می کند و شاخصهای این نوع زبان، آثار “تورگینیف“ و “چخوف“ است.»
مجاهد غلامی در بخش دیگری از سخنانش گفت: «شخصیتهای داستان زنگی آبادی بیخون و بیفکر نیستند، خون، جان، فکر و احساس دارند، درونهای پیچیدهای دارند و گاه غیرقابل پیشبینی هستند. نمود این خصوصیات درشخصیتهای داستانهای مورد نظر، از محسنات زنگیآبادی و نشانهی کاربلدی او است.»
به اعتقاد او از بهترینهای مجموعه داستان «یک روز خوب…» می توان «دریاها دورند» و «ملیحه چتر نداشت» را نام برد و «رشد حیرت انگیز گلها در هوای آزاد» هم از جمله داستانهای ضعیف طبقه بندی میشود.
آثاری مطلوب هستند که تفکر پشت سرشان مخاطب را غلغک بدهد
این استاد دانشگاه در بخش پایانی سخنان خود در گفت و گو با یکی از حاضران در جلسه گفت: «در پسند من از داستان، رمان، فیلم و حتی کارهای تحقیقی، آنهایی مطلوب هستند که پشت سرشان یک فلسفه، یک فکر یا یک دیدگاه وجود داشته باشد، یعنی در هر بار خواندن، شما را به عنوان مخاطب غلغک بدهد. از منظر من، “مسخ – فرانتز کافکا“ و “طاعون – آلبر کامو“ به خاطر دیدگاه هستی شناسانه و بیان رنج انسانی، یا “موبیدیک – هرمان ملویل“ به خاطر گفتن از جدال انسان با طبیعت، هیچ وقت کهنه
نمیشود.»
او با تاکید بر اینکه نظرش در این مورد یک سلیقهی شخصی است، اضافه کرد: «با این همه آثاری را که صرفا با انگیزهی هنر برای هنر خلق میشوند، نیز میخوانم و از بعضی از آنها لذت هم میبرم.»
مجاهد غلامی در پایان گفت: «برای رضا زنگیآبادی آرزوی پیشرفت دارم و از بن دندان آرزو دارم کارهای بعدی او را بخوانم و موفقیتهای آتی او را ببینم.»
رضا زنگیآبادی نویسندهای است که افتخارات کشوری متعددی کسب کرده. او ابتدا به سینما و نوشتن فیلمنامه علاقه داشت، سپس به نوشتن داستان روی آورد. از او تا کنون مجموعه داستانهای « سفر به دیگر سو – ۱۳۷۸»، «گاه گرازها – ۱۳۸۱» و «یک روز خوب برای شنای قورباغه – ۱۳۹۳» و رمان «شکار کبک – ۱۳۹۰» منتشر شده است.