فرصت گردشگری کرمان از دست رفت!
اسما پورزنگیآبادی ـ دوشنبه شب وقتی تلفن کرد و خبر رفتنش از کرمان را داد؛ باورم نمیشد. اگرچه هیچوقت آمدنِ چنین روزی را غیرمحتمل هم نمیدانستم؛ دلایلش بماند.
وقتی خبر را داد، به او گفتم نمیدانم خوشحال باشم یا غمگین؟ راستش را گفتم. آن لحظه و از آن دم تاکنون که خبر رفتنش از گردشگری کرمان را شنیدهام؛ هم خوشحال بودهام و هم غمگین. خوشحال هستم برای اینکه او را دارای شایستگیهایی برای ارتقاء موقعیت سازمانی میشناسم؛ ناراحتم از این بابت که گردشگری کرمان دلدادهای چون او را از دست داد. بهعنوان یک خبرنگار که رونق گردشگری استان کرمان همیشه یکی از رویاهای شیرینش بوده و از این رو، سعی کرده در موقعیتهای مختلف مسائل این حوزه را رصد کند میگویم که حضور جهانشاهی برای گردشگری کرمان یک فرصت بود؛ چرا که او هم عمیقا کرمان را دوست داشت و هم عمیقا به گردشگری؛ به مثابهی یک فعالیت «فرهنگی» و «اقتصادی» عشق و باور داشت. سالیان زیادی نیز همچراغ با گردشگری زیسته و به واسطهی حضورش در سیستم دولتی؛ از ردهی کارشناس تا معاونت؛ تجربههای فراوانی در این حوزه کسب کرده بود. حالا اما گردشگری کرمان بیحضور او باید ادامه بدهد.
ارزیابی کارنامهی کوششهای چند سالهی او را به فرصتی دیگر وامینهم و اکنون که وقت خداحافظی رسیده، میخواهم از همهی دل سوزاندنها و تلاشهایی که برای گردشگری استان کرمان داشت و به ویژه خون دل خوردنهایش برای اینکه بیابان لوت ثبت جهانی بشود قدردانی کنم. او مثل هر مسئول دیگری در کارنامهی عملکردش نقاط روشن و تاریک دارد و دوست دارم در این نامهی خداحافظی از جهانشاهی؛ به او صفت «منتقدپذیر» بدهم؛ گواهی میدهم در همهی پنج، شش سالی که با او آشنا و به عنوان خبرنگار در ارتباط بودهام نهتنها هیچگاه نخواست تا در مدح و یا حمایتش قدمی بردارم و قلمی بزنم که حتی اغلب انتقاداتی که از مشکلات حوزهی گردشگری در قالب گفتوگو یا گزارش یا یادداشت در نشریه منتشر میکردیم را، با رویگشاده میپذیرفت و هربار سر صحبتی باز میشد، میگفت فلان مسئله یک واقعیت است؛ اما باید برایش چارهای پیدا کنیم تا حل شود. جهانشاهی یکی از باورمندان واقعی به رسانه بود و باور او هیچگاه با ریاکاری درنیامیخت. او در این راه، از زمانی که کارشناس بود تا وقتی معاون گردشگری شد و حتی اکنون که مدیرکل میراث فرهنگی استان سمنان شده است؛ خودش مانده است. این اما در حالی است که افراد زیادی هستند پس از ارتقای موقعیت و یا دستیابی به موفقیت، به واسطهی شرایط جدیدی که پیدا میکنند، یاران و عقبهی خود را از یاد میبرند. جهانشاهی اما منِ خبرنگارِ منتقدِ حوزهی گردشگری را هیچگاه از یاد نبرد و حتی دوشنبه شب که به گمانم تازه داشت به آشنایان و دوستانش خبر میداد که رفتنش از کرمان قطعی شده، مرا هم در لیست افرادی قرار داد که باخبرم کرد. وفاداری و تقلایش برای سربلندی کرمان را میستایم. او با همهی کسانی که عاشقانه کرمان را دوست دارند و آرزومند روزهای روشن کرمان هستند، قرابت دارد. امیدوارم در مسئولیت جدید موفق و سربلند باشد.
کرمان هم باید دیگر فکری به حال خودش بکند، تا ماندنِ بچههایش بر رفتنشان پیشی بگیرد.