اعتراض مان را اولویت بندی کنیم!
مرجان افشاری راد – در شماره ۵۳۱ نشریه استقامت یک گزارش کوتاه خبری چاپ شد با عنوان “به دنبال اسپانسر خصوصی هستیم”. در تنظیم این مطلب سهوی در اطلاع رسانی صورت گرفتهبود که انتقاداتی را از سوی گروهی از دوستان تئاتری برانگیخت! از سویی دیگر در همان شماره مطلبی چاپ شد با عنوان “ضعف در تولید تئاتر” که در آن مطلب مدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کرمان مشکل اصلی تئاتر کرمان را کمبود تولید با کیفیت بالا ذکر کردهبود و این در حالی است که عموم اهالی تئاتر کرمان، مشکل اصلی تئاتر شهر را نبود سالن برای اجراهای در صف مانده می دانند و مدعی کیفیت بالای تولیدات خود می باشند. پس چرا به “کمبود تولید با کیفیت بالا” اعتراض نکردند؟!
به هر حال اشتباه مذکور در شمارهی بعد نشریه در مطلبی با عنوان ” جشنواره خصوصی تئاتر استان در جست و جوی اسپانسر” تصحیح شد و سببساز نوشتن این یادداشت گردید.
۱- کودکانی که به قدر لازم از توجه والدین خود بهرهمند نمیشوند و تنها احساس میکنند والدینشان در هنگام ارتکاب اشتباه و خطا جهت تذکر نرم یا خشن به ایشان توجه میکنند، بعد از مدتی از این کشف سعی میکنند برای دریافت توجه – که به آن نیاز مبرم دارند – مرتکب اشتباه شوند تا از این رهگذر توجه والدین – مهمترین کاراکترهای زندگی یک کودک – را به دست بیاورند. این الگوی رفتاری مثل خیلی دیگر از الگوهای رفتاری تا بزرگسالی با ما میماند و ما حتی در بزرگسالی نیز برای دریافت توجه معلم، دوست و بعدها همسر مرتکب اشتباه میشویم و توجه دریافت میکنیم. خیلیها به همین شکل به دنیا میآیند و از دنیا میروند و تمام طول عمرشان با اشتباه زندهاند، اشتباهی که از نظر ما – که از بیرون نگاه میکنیم اشتباه است – اما از منظر ایشان محرکی است برای دریافت توجه. و این دقیقا همان خطری است که یک روزنامه نگار ایرانی را تهدید میکند. چرا که مخاطبان او در تمام مدتی که دارد کارش را انجام میدهد، آنقدر ساکتند که گاهی اوقات فکر میکند اصلا نیستند و او را به حال خود رها کردهاند، اما به محض اینکه اشتباه کوچکی در کارش صورت میگیرد صداها بلند میشود و توجهها به سمتش جلب میگردد. در اینجاست که از خودش میپرسد: اینها مخاطبان من هستند؟ تا حالا کجا بودند؟
خطر در این است که اگر احیانا یک روزنامه نگار از نبود مخاطب ناراضی باشد ممکن است همان الگو فرا رویش قرار گیرد و او را به ارتکاب خطا تشویق کند. و این خطا کردن را تا آخر عمر کاریش ادامه دهد. البته اگر قبل از کشف این الگو به افسردگی مبتلا نشود که در آن صورت دیگر برایش فرقی ندارد چه کسی او را میبیند و برای چه به او توجه میکند. البته که همه چیز اینقدر بدبینانه نیست و بهترین حالت این است که یک روزنامه نگار بالغ بعد از مدتی کار کردن در چنین محیطی به شناخت درستی از مردم که همان مخاطبان بالقوه او هستند، دست یابد؛ از نیاز طبیعی یک انسان یعنی توجه دیدن که به زبان روزنامه نگاری میشود همان مخاطب داشتن، کلا دست بشوید و در اتاق تنهایی خویش نوشتههایش را بنویسد و بخواند. این بهترین راه حل است که تا ایدهآل فرسنگها فاصله دارد و به نظر میرسد که همه چیز همین قدر بدبینانه است.
۲- آنچه به این بدبینی دامن می زند این است که غالبا این گونه اعتراضات بیشتر در مورد خطاها صورت میگیرد تا در مورد اختلاف نظرها و یا حتی گاهی اوقات اگر اهالی هنر احساس کند که در حقشان ظلمی شده نیز لب به اعتراض و نشان دادن واکنش نمیگشایند. به قول دوستی که میگفت: اینها اسمش غر است و غر با انتقاد فرق دارد.
اگر این عکسالعملها را میشد از نوع انتقاد به بحث یا نظری که در روزنامه توسط کارشناسان یا خود روزنامه نگاران مطرح شدهاست، طبقه بندی کرد اتفاقا به همان عکس العمل یا توجهی تبدیل میشد که برای یک رسانه ایدهآل است و ضامن بقای دموکراسی در فضای هنری یک شهر. گواه مدعای من هم اعتراض دوستان تئاتری به اشتباه پیش آمده در مطلب ” به دنبال اسپانسر خصوصی هستیم” و سکوت ایشان در مقابل مطلبی در همان شماره با عنوان “ضعف در تولید تئاتر” است و نمونههای فراوان دارد و آدم را به شک میاندازد که نکند تعدادی از هنرمندان شهر ما منافع و حقوقشان را نمیشناسند؛ یا لااقل برای اعتراض خود اولویت بندی خاصی ندارند!