بهمناسبت سالروز تولد ایرج بسطامی؛

چو مرغ شب خواندی و رفتی!

حامد شجاعی : گروه فرهنگ و هنر – روز اول آذرماه سالروز تولد ایرج بسطامی است؛ خبرگزاری ایسنا به همین مناسبت با انتشار یادداشتی از ایرج بسطامی یاد کرده است. ایسنا در اشاره‌ی کوتاهی می‌نویسد؛ این یادداشت به قلم حامدی شجاعی ـ از نزدیکان خانواده بسطامی ـ است و توسط خواهر ایرج بسطامی برای انتشار در اختیار ایسنا قرار گرفته است. در ادامه این یادداشت را بخوانید.

‎اگر در بامداد هولناک پنج دی ۱۳۸۲، زمین بم، خویشتن‌داری می‌کرد و سقف آسمان را بر سر اهالی این شهر کویری، آوار نمی‌کرد، پنجشنبه، یکم آذر، بستگان و علاقمندان ایرج بسطامی، در کنار او، شصت و یکمین زادروزش را جشن می‌گرفتند.

‎ایرج بسطامی، از زمره‌ی استعدادهای ناب عرصه‌ی موسیقی ایران بود که ظهور و بروز عمومی‌اش در سال‌های پایانی دهه‌ی شصت، رخ داد اما پرورش و شکل‌گیری گوهر هنر وی به سال‌های پایانی دهه‌ی چهل در زادگاهش، بم، برمی‌گردد.

بسطامی از دل نخلستان‌ها و باغ‌های مرکبات بم، مشق آواز را آغاز کرد و تبدیل به خواننده‌ای محبوب و در عین‌حال متبحر شد. علاوه بر قابلیت حنجره و کیفیت صدا، که بخش عمده‌ی آن، ذاتی و اکتسابی است، یکی از مهمترین ویژگی‌های او، به اذعان نزدیکان و آشنایانش، برخورداری از ادب و آداب شاگردی بود.

وی چه در طول تمام سال‌هایی که برای آموختن آواز هر هفته، مسیر بیش از هزار کیلومتری بم تا تهران را طی می‌کرد تا از محمدرضا شجریان فنون و تکنیک‌های آواز را بیاموزد و چه در دوران طولانی که علاوه بر همکاری با پرویز مشکاتیان، از وی اصول تلفیق شعر و موسیقی را می‌آموخت و چه حتی در زمانی که خود در مقام یک معلم آواز در کرمان و بم، جوانان و نوجوانان دیار خود را با اصول آواز ایرانی آشنا می‌ساخت با فروتنی و افتادگی که در میان اهالی آن دیار، صفتی شناخته‌شده است، از آموختن دست نکشید و همین ویژگی باعث شده بود که حتی تا آخرین آلبومی که از وی منتشر شد، رد پای تجارب و آموخته‌های جدید در عین پایبندی اصولگرایانه به چارچوب‌های ردیف آوازی ایران، به چشم‌ مخاطب بخورد.

این فروتنی توام با حجب و حیای خاص بسطامی، برای کسانی که برنامه «نغمه‌ها» در تلویزیون دهه‌ی هفتاد را دیده‌اند، کاملا قابل درک و لمس بود.  آنجا که شرم و خجالت در لب‌زدن‌های بسطامی برای بیننده‌ی تلویزیونی ملموس بود. باز هم جای شکرش باقی‌ست که تلویزیون بیست سال پیش، هنوز آنقدر در قبال موسیقی ایرانی، منعطف‌تر از روزگار کنونی بود که لااقل به بینندگانش امکان آشنایی با چهره‌ی افرادی همچون ایرج بسطامی را می‌داد.  ‎موسیقی در ایران، در اکثر زمان‌ها، هنری مهجور بوده است و اکثر هنرمندان این عرصه، اگر به برخی مناسبات خاص تن نداده باشند، رنگ تنعم و رفاه ناشی از هنرشان را ندیده‌اند. بسطامی هم از این‌قاعده مستثنی نبود. و چنین بود که این هنرمند جوان، در اوج دوران شکوفایی و درست در زمانی که می‌توانست با کمی عدول از اصول و چارچوب‌های اخلاقی و حرفه‌ای که از استادانش آموخته بود، راه ترقی مادی را در پیش بگیرد، پای در راه بازگشت به دیار گذاشت. زلالی صدا، توانایی در اجرای تحریرهای خاص و دشوار، بیان سلیس و درست واژه‌ها و خوانش دقیق ابیات از جمله ویژگی‌های وی بود. شاید تعداد خوانندگان موسیقی ایران در یک قرن اخیر که همه‌ی این قابلیت‌ها را همزمان داشته‌اند به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد و بسطامی، بی‌شک از این نظر جزو استثنائات موسیقی ایران به شمار می‌رفت. شاید از منظر ویژگی‌های اخلاقی و قابلیت‌های هنری، ایرج بسطامی را بتوان با قمرالملوک وزیری مقایسه کرد و البته تاسف‌بار این‌که زندگی هر دو نفر، پایانی تراژیک داشت.

‎اکنون در شصت و یکمین زادروز ایرج بسطامی، مدح یا مرثیه نوشتن برای وی، نه جبران سال‌های گوشه‌نشینی اجباری این خواننده‌ی توانمند را می‌کند و نه مانع از وقوع زلزله بم و در نتیجه، ادامه‌ی حیات و فعالیت وی می‌شود. زادروز هنرمندی نظیر او، که هرگز خود را گرفتار و اسیر مواهب شهرت نکرد، شاید بهترین بهانه برای یادآوری این واقعیت به همه‌ی دست‌اندرکاران فرهنگ و هنر کشور باشد که چنین هنرمندانی در سراسر این سرزمین، بی‌ادعا و بی‌چشمداشت، نگهبان و مروج هنر ناب ایرانی هستند و خوب است مسوولان مربوطه، کمی سر بچرخانند و لااقل برای حفاظت از حیات هنری این جماعت، جدیت به خرج دهند.

اهل موسیقی این سرزمین، به بی‌مهری‌ها و کم‌لطفی‌ها عادت دارند، اما جای این نگرانی وجود دارد که در پرتو این جفاها، امثال ایرج بسطامی، بی‌جایگزین و بی‌همتا شوند و چنته‌ی موسیقی ایرانی از گوهرهای این‌چنینی خالی گردد و شنیدن تحریرهای ناب و آوازهای باصلابت که از قضا در اکثر مواقع، ذاتی ساکنان مناطق کویری یا کوهستانی‌ست، برای علاقمندان به موسیقی اصیل، بدل به حسرت شود. آن‌گاه به معنای واقعی کلمه در فراق امثال ایرج بسطامی باید گفت:

«چو مرغ شب خواندی و رفتی

دلم را لرزاندی و رفتی»

‎می‌دانید که مراحل بازسازی و احیای ارگ بم، سال‌هاست که در جریان است و این بنای خشتی، در آینده‌ای نه چندان دور، دوباره تبدیل به نماد تاریخی بم می‌شود. ایرج بسطامی هم از نمادهای فرهنگی بم به حساب می‌آمد. برای احیا و پرورش یکی شبیه او در این سال‌ها چه اقداماتی صورت گرفته است؟ زیاده عرضی نیست.