روایت احمد یوسفزاده از آزادی خرمشهر
گروه جامعه – در جریان جنگ تحمیلی و دفاع مقدس اتفاقات زیادی رخ داده است؛ اما به گمانم کمتر رویدادی به اندازهی آزادی خرمشهر روحیهی مردم را بالا برد.
آزادهی سرفراز احمد یوسفزاده نویسنده و روزنامه نگار کرمانی که در آن زمان نوجوان بوده و پیش از عملیات فتح خرمشهر به اسارت در آمده است، در کتاب آن بیست و سه نفر که روایت ویژهای از مقاومت است، روز گذشته در کانال خود نوشت:
« یک شب توی زندان بغداد صالح را خیلی برافروخته و بیقرار دیدم. روی تُشکش میایستاد. بعد میرفت پشت دریچه، سیگاری آتش میزد، میآمد وسط زندان، در همان فضای چند متری تند تند قدم میزد، گاهی دستش را میکوبید روی ران پایش و در این لحظه لبخندی مینشست روی لبهاش. داشت بال بال میزد برای افشای رازی که سینهاش گویی تحمل نگهداری آن را نداشت.
یکی از میان جمع گفت: ملاصالح چه خبره؟ چرا بی قراری؟ ملا خندهی معناداری زد و به رفت و آمدش در طول زندان ادامه داد . مطمئن شدیم که او خبرهایی دارد که ما نداریم . نشاندیمش روی زمین و با اصرار زیاد گفتیم: صالح تو را خدا اگه خبریه بگو ما هم بدونیم.
صالح شروع کرد به خواندن شعری از نزار قبانی شاعر دمشقی. ما معنای شعرهایی که میخواند را نمیدانستیم، ولی واضح بود که شعف و شادی، تمام وجود مرد عرب را فرا گرفته است. او سرانجام یک بیت از آن شعر عربی را برای ما ترجمه کرد: «ماهی چطور حرف بزند وقتی دهانش پر از آب است».
گفتیم، صالح چه میخواهی بگویی؟ حرف بزن. ملاصالح سرانجام قفل از دهان برداشت و با فریادی خفیف که فقط تا گوشهای ما رسید، گفت: خرمشهر آزاد شده، باورتون میشه؟