یادداشت گلاب‌زاده

ماجراهای هذیان‌های کرونایی

 

 

سید محمدعلی گلاب‌زاده*: «عصر جمعه که سر در کهنه کتاب‌ها برده بودم، ناگهان گرمای شدیدی در تنم احساس کردم و صورتم برافروخته شد، حرارت بدنم را اندازه گرفتم، دوعشر تب داشتم، در همین حال تغییراتی در سیستم گوارشی من به‌وجود آمد. فوری با یکی از دوستان پزشک تماس گرفتم و از حال خود گفتم: ایشان جواب داد که این نشانه‌ها، از ورود مهمان ناخوانده‌ای حکایت دارد، حالا با خوردن مایعات فراوان و استفاده از قرص تب‌بر شروع کن تا فردا.

فورا از فاصله‌ی دور موضوع را به اهل منزل گفتم و جُل وپلاس خود را جمع کرده، به گوشه‌ی اتاقی خزیدم و خود را قرنطینه کردم. این وضع با مشورت‌های روزانه‌ای که با چند تن از دوستان پزشک صورت می‌گرفت، تا سه‌شنبه شب ادامه یافت. در این زمان آقای دکتر فدائی استاندار محترم فرشته نجات شد. ایشان برای انجام یک کار فرهنگی با من تماس گرفتند، عرض کردم بعد از بهبود، موضوع را دنبال می‌کنم، پرسیدند، مگر مشکلی داری؟ ماجرا را نقل کردم، گفتند نتیجه‌ی تست چی بوده؟ گفتم کرونا را پذیرفتم و دنبال تست هم نرفته‌ام. ایشان با تعجب گفتند چطور؟ و بعد ارتباط را قطع کردند و چند دقیقه بعد، دوباره تماس گرفتند که من با فلان پزشک که دست‌اندر کار این تست است، صحبت کردم، فردا اول وقت به «مجتمع جوادالائمه» مراجعه کن و این کار را انجام بده. همین‌گونه عمل شد و خوشبختانه نتیجه‌ی تست منفی بود. بررسی‌های بعدی نشان داد که ظاهرا این روزها چند ویروس دیگر نیز قدم رنجه کرده و اظهار وجود فرموده‌اند که علائمشان کم و بیش با کووید ۱۹ مشابه است، و از جمله سیستم گوارش را هدف می‌گیرند. با خاطری که اندکی آسوده شده بود، نفس راحتی کشیدم و سر بر بالین گذاشتم تا تلافی بیداری شب‌های پر استرس گذشته را در آورم، در این احوال و بین خواب و بیداری به‌نظرم رسید که: همایشی از سوی ویروس‌های مختلف برپا شده و یکی از آن‌ها که ساماندهی محفل را به عهده داشت پشت تریبون قرار گرفت و گفت: همتایان عزیز و ارجمند، همان‌گونه که آگاهی دارید چند ماهی است که کرونا ترکتازی خود را آغاز کرده و در این مدت بیش از ۲۰ میلیون نفر را لت‌وپار ساخته، نزدیک به هفتصد هزار نفر را به کام مرگ کشانده و چنان ضرب شستی نشان داده که هرجا نام کرونا برده شود، سوراخ موش، قیمت میلیاردی پیدا می‌کند. تازه این‌ که چیزی نیست، همه‌ی گردن‌کلفت‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی از او وحشت دارند، تا جائی‌که رئیس‌جمهور آمریکا ـ که البته کرونا معتقد است او از خود ماست ـ با آن همه رجزخوانی، سرانجام دست‌ها را بالا برد و ماسک را بر پوزه‌ی خود کشید و تسلیم شد. این طرف آب هم رئیس‌جمهور دیگری از ترس کرونا به مجلس نرفت و وزیر معرفی شده را به امان خدا گذاشت.

بزرگان اقتصاد هم با لب و لوچه‌ای آویزان در برابر او سر تعظیم فرود آورده‌اند، همین دیروز رئیس یکی از ایرلین‌های بزرگ اعلام کرد که هر فروند از هفتصد هواپیمائی که به‌دلیل کرونا زمین‌گیر شده‌اند را به قیمت یک فرغون به فروش می‌رساند، اما کو مشتری؟!

ویروس‌های همکار، امروز جهان در ید قدرت کروناست، هرجا بروی سخن از این همتایِ جدابافتهِ‌ی ماست. دیگر روی کره‌ی زمین کسی نیست که او را نشناسد. حالا من از شما می‌پرسم که آیا حاضرید مثل موش مرده در سوراخ‌ها بمانید و رفیقتان این‌گونه قدرت نمائی کند؟ مگر شماها بیل توی کمرتان خورده که خاموش نشسته‌اید؟ اصلا اسم شما را می‌شود ویروس گذاشت؟

باری هنوز سخنان این سخنران و مسئول ساماندهی محفل تمام نشده بود که صدای احسنت احسنت از حاضرین برخاست و یکی از آن‌ها گفت: یک جو عقل داشته باشید، از برخی آدم‌ها یاد بگیرید، از کسانی که در این‌گونه موارد چنان وارد بازار رقابت می‌شوند که هیچ موشک قاره‌پیمایی به گردشان نمی‌رسد. مگر همین چندی قبل نبود که نام سلطان سکه با چند خروار طلای ناب بر سر زبان‌ها افتاد، یک هفته‌ای نگذشته بود که رقیبان او یکی پس از دیگری سر برداشتند و گفتند: مگر ما مرده باشیم که تو به عنوان سلطان سکه یکِّه‌تاز باشی؟ از فردای آن روز همه دیدند که سلطان‌های رقیب، یک به یک به میدان آمدند، یکی سلطان پراید شد، یکی سلطان مواد ضد عفونی کننده، دیگری سلطان دلار و… چنان ترافیکی ایجاد شد که جای رفت و آمد برای خورده‌پاها یافت نمی‌شد، و تازه این‌ها آن‌چنان قدرتی پیدا کرده‌اند که هیچ «طبری» هم نمی‌تواند گردنشان را بزند، بهمین دلیل گردن خرده‌پاهای مادر مرده را نشانه گرفته‌اند!

در این موقع یکی از ویروس‌هایی که سن‌وسالی از او گذشته بود، در حالی که عصای خود را به علامت ابهّت و برتری در هوا می‌چرخاند و یاد « ابوالقاسم هـ » را در بازار کرمان تداعی می‌کرد، جلو رفت و گفت: همتایان ارجمند، حرف زدن را بس کنید، مگر نشنیدید که کرمانی‌ها می‌گویند، از حلوا حلوا کردن دهن آدم شیرین نمی‌شه، چه کسی از حرف به‌جایی رسیده که شما رگ‌های گردن خود را باد کرده‌اید و به رجز‌خوانی پرداخته‌اید؟ درست است که ما نمی‌توانیم به جایگاه جهانی و تاریخی و تکرار ناشدنی کرونا دست بیابیم، اما حداقل می‌توانیم که خودی بنمایانیم و اظهار وجود کنیم، به قول حضرت مولانا:

آب دریا را اگر نتوان کشید            هم به قدر تشنگی باید چشید

با این سخنانِ « ویروسانه» قرار شد کمیته‌های گوناگون تشکیل و نتایج حاصل در جلسه‌ی مشورتی مطرح گردد. سرانجام لحظه‌ی موعود فرا رسید و اعضاء، سبیل اندر سبیل جلوس فرمودند و جمع‌بندی نظر نهایی را این‌گونه اعلام کردند: اگرچه کرونا جایی برای عرض اندام ما باقی نگذاشته و «یک درد دل بس است برای قبیله‌ای»، با این‌همه سایر ویروس‌ها نمی‌توانند خود را از رقابت سازنده کنار بکشند و هویت خود را از دست بدهند، ما نباید تلاش رقیب را بی‌پاسخ بگذاریم، ما نباید دست روی دست گذاشته و مهر بی‌عرضگی بر پیشانی خود بزنیم، فعلا گروه «سیستم گوارشی» وارد کار شده و عملیات خود را اجرایی می‌کند.

در این هنگام یکی از ویروس‌های پدر و مادردار که گویی سر سفره‌ی پدرش نان خورده بود، صدایش را بلند کرد و گفت: همکاران گرامی، هرگز با این اندیشه که«روی کرونا را کم کنید» قدم به میدان عمل نگذارید. از یاد نبرید که ما نمی‌خواهیم مثل کرونا، در تاریخ به « ویروس منحوس» معرفی شویم، و نام پلیدمان شهره‌ی آفاق شود. شما کاری بکنید که انسان‌ها نامتان را «ویروسِ مأنوس یا دست کم ویروسِ ملموس» بگذارند، یعنی بروید، تلنگری بزنید، بازار «کته ماست» را که گرم کردید، عقب‌نشینی کنید و مطمئن باشید که عاقبت به‌خیر خواهید شد.

هنوز صحبت ایشان تمام نشده، ویروس دیگری که هم‌عقیده‌ی او بود برخاست و گفت: ویروس‌های عزیز، دوستمان درست فرمودند، دو تا نکته‌ی مهم را نباید فراموش کنید، اول اینکه اگر مثل کرونا تندروی کنید و این‌گونه جلّادوار دست به کشتار بزنید، همه برای نابودی شما بسیج می‌شوند، به‌قول شاعر:

از آن کز تو ترسد بترس ای حکیم /  وگر با چو او صد برائی به جنگ

نبینی که چون گر به عاجز شود/    بـر آرد به چنـگـال چشـم پلنـگ

کرونای احمق اگر فهمیده بود، این‌گونه شمشیر از غلاف نمی‌کشید و جوی خون راه نمی‌انداخت که دنیا برای نابودیش پا به رکاب شود. حالا خواهی دید که در کوتاه مدت ریشه‌اش کنده می‌شود.

اما نکته‌ی دومی که می‌خواهم عرض کنم یادتان باشد که از پیِ امروز فردایی است. تیغی که امروز شما به‌دست دارید، شاید فردا به‌دست حریف بیفتد، همان گونه که انتظار دارید او با شما رفتار کند، شما با او رفتار کنید، به قول معروف:

بر ضعیفان رحم کردن، رحم کردن بر خود است / وای بر شیری که آتش در نیستان افکند

باری سرگرم شنیدن سخنان این همایشِ ویروسانه بودم و خوابِ هذیانی مرا با خود برده بود که ناگهان متوجه شدم، همسرم صدا می‌زند که: پا شو کته ماستت آماده است!».

*پژوهشگر تاریخ و رئیس مرکز کرمان‌شناسی