یادداشت مدیر مرکز کرمان‌شناسی

آقای استاندار؛ ساختمان کنسولگری کرمان را دریابید!

سیدمحمدعلی گلابزاده: دیروز خبری در شبکه‌های مجازی پخش شد که همچون پُتکی بر سر دوستداران تاریخ و فرهنگ و بناهای باستانی این دیار فرود آمد، خبر این بود: قرار است «باغ دویست و پنجاه سالهِ» روزگارِ زندیه و محل استقرار موقت «لطفعلی‌خان زند» و سپس «کنسولگری انگلیس و روسیه» که تنها ۱۵۰ هزار برگ گزارش پیرامون مسائل سیاسی ـ اجتماعی کرمان در آن نوشته شده و توسط کنسول‌های انگلیس به دولت فخیمه ارسال گردیده است، حالا به عنوان «موزه نفت‌سوزها» !! مورد استفاده قرار گیرد، و این در حالی است که موزه چراغ، واقع در کوچه برق (خیابان شریعتی) سال‌ها پیش با همین هدف راه‌اندازی شده و هم اکنون نیز فعال است که صد البته حتی اگر چنان موزه‌ای هم وجود نداشت، تعریف چنین کاربریِ کاملاً بی‌ارتباط، بی‌معنی و فاصله‌دار، برای این بنای تاریخی، آدمی را به شگفتی وا می‌داشت.

مدتی قبل نیز زمزمه‌ای به گوش رسیده بود که قرار است از این بنا به عنوان «موزه نفت» استفاده شود که آن خبر نیز داد اصحاب فرهنگ را درآورد و دود از سرشان بلند کرد، چون کرمان، نه هرگز نفت داشته، نه قرارداد نفتی با جایی به امضاء رسانده، و جز «شیخ‌الملک سیرجانی» (جدّ شهابی‌ها) که مدت کوتاهی نماینده‌ی ایران در شرکت نفت ایران و انگلیس بود و مدیریت نمایشگاه پاریس را به عهده داشت، نامور دیگری را در این زمینه سراغ نداریم، مگر این‌که بگوییم چون مردم کرمان مدتی چراغ لامپا و پریموس و چراغ توری خود را با نفت روشن کرده‌اند، حالا بیاییم یک بنای ۲۵۰ ساله با صدها خاطره و کوله‌باری از ارزش‌های تاریخی را به «موزه نفت» تبدیل کنیم!!

البته این را هم عرض کنم که اگر کسی از تلاش دوستان‌مان در میراث فرهنگی (بویژه مدیر فعّال) آن خبر نداشته باشد، تصور می‌کند این سازمانِ پاسدارِ میراث فرهنگی به خواب رفته است که مجموعه‌هایی این چنین در حال مُثله‌شدن هستند.

اجازه بفرمایید پیش از توضیحات بیشتر، به معرفی کوتاه این اثر بپردازم:

از پیچ خیابان زریسف، به سوی گلزار شهدا که می‌روید، کوچه‌ای است که در آن یکی از بناهای تاریخ‌ساز شهرمان به نام «کنسولگری انگلیس» قرار دارد. این باغ دویست و پنجاه ساله، یادگار «سید ابوالحسن‌خان بیگلربیگی» حاکم روزگار زندیه (۱۱۵۹ شمسی) است که به دلیل سخاوت و کمک‌های مالی فراوان به مردم کرمان، او را «آقا» لقب دادند و به همین دلیل، این باغ نیز به «باغ آقا» شهرت یافت.

شاید کمتر بنایی در کرمان را بتوان نام برد که در آن، این‌همه رویداد، رقم خورده باشد. آن روز که «لطفعلی‌خان زند» برای نشان دادن ناز شصت به آقامحمدخان قاجار، راهیِ کرمان شد، عده‌ای که به استقبال او می‌رفتند، از بیگلربیگی نیز خواستند تا آن‌ها را همراهی کند، اما او به دلیل بدآمدنِ استخاره، به استقبال نرفت و به لطفعلی‌خان گفت، برای رضای خدا، دست از سر مردم کرمان بردار و بیا چند روزی در این باغ اتراق کن و برگرد … گویا لطفعلی‌خان مدتی در فضای بهشتی این باغ بسر برد و آرمید، اما کرمان را رها نکرد، و …

به جز این در سال ۱۸۹۴ م که سر پرسی سایکس به کرمان آمد و تصمیم به راه‌اندازی کنسولگری گرفت، سراغ این باغ رفت و در این فضای مشجّرِ تاریخی، بساط خود را پهن کرد و در مدتی که او و کنسول‌های دیگری چون لوریمر، کلارمونت اسکرین و سرهنگ فرانک مک کناهی و … در کرمان بودند، جمعاً ۱۵۰ هزار برگ گزارشات مربوط به کرمان را برای دولت متبوع خود ارسال کردند که گنجینه‌ی گرانبهایی از ردّپای دولت قاجار و نشان‌هایی روشن از خیانت‌های انگلیس در کرمان است، مجموعه‌ای که تا کنون ۱۵ هزار برگ آن خریداری شده و مرکز کرمان‌شناسی، گزیده‌ی چهار هزار برگ ترجمه‌ی آن را در چهار جلد کتاب با عنوان «به رنگ کویر» آماده کرده و دو جلد آن را به چاپ رسانده و بقیه را نیز در دست اقدام دارد.

پس از این نیز در سال ۱۹۰۳ و با خروج انگلیس‌ها از کرمان، روس‌ها از این فضا به عنوان «کنسولگری روسیه» استفاده کردند که شرح آن در این وجیزه نمی‌گنجد.

این مختصر، از آن جهت آورده شد که تصویری هر چند محدود، از این اثر تاریخی نشان داده شود. بر همین اساس دو سال پیش، طی جلسات و نشست‌هایی با مسئولین محترم شرکت نفت، قرار بود این مجموعه با همان نام «کنسولگری کرمان» و به عنوان «موزه اسناد استعماری» سامان پیدا کند، حتی مرکز کرمان‌شناسی متعهد شد که این بنا را با تعدادی از اصلِ اسنادِ نوشته شده توسط کنسول‌های انگلیس که ذکر آن گذشت، زینت دهد، این موضوع نیز مورد پیگیری قرار گرفت که از بنای اهدایی به دانشگاه شهید باهنر ـ که دیوار به دیوار ساختمان کنسولگری است ـ به عنوان پشتوانه و در قالب یک پژوهشکدهِ اسنادی استفاده شود.

شگفتا نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که ناگهان همه‌ی آن طرح‌ها و صلاحدیدها نقش برآب شد و سر از موزه‌ی وسائل نفت‌سوز در آوردیم؟! البته به مصداق «عیب آن جمله بگفتی هنرش نیز بگو» باید اذعان کرد که شرکت نفت و به ویژه آقای نعمت‌الهی و خانم باغخانی برای بازسازی این اثر تاریخی، زحمات فراوانی کشیده و آن را به گونه‌ای شایسته و بایسته، آماده‌ی بهره‌برداری کرده‌اند. این واقعیت را نیز از نظر دور نمی‌داریم که ای بسا اگر این باغ در اختیار شرکت نفت نبود و با دلسوزی از آن پاسداری نمی‌شد، امروز به سرنوشت بیمارستان مرسلین و … گرفتار شده و بیغوله‌ای از آن برجای مانده بود. به همین دلیل است که خبر اخیر، موجب حیرت همگان شده، زیرا آن‌همه دلسوزی و توجه، با بی‌مهری اخیر همخوانی ندارد.

بر این باورم که همه‌ی نفرین‌ها را باید به دولت خبیثه‌ی انگلیس کرد که پس از جمع کردن بار و بنه‌ی خود و برون رفت از این مملکت، آخرین پلیدی‌ها را در کارنامه‌ی خود ضبط کرد و بنایی که اصولاً قابل خرید و فروش نبود را به عنوان بخشی از بدهی‌های خود به شرکت نفت واگذار نمود، در حالی‌که اصولاً ساختمان یاد شده به مردم کرمان تعلق دارد و لاغیر، مگر نه این‌که اگر انگلیس‌ها به هنگام خروج، نسبت به فروش گنبد جبلیه و مسجد جامع و … اقدام کرده بودند، آن را غیر مجاز شمرده و هرگونه سندی در این مورد ابطال می‌شد؟

باری، شک نداریم که انتخاب هر نامی جز «کنسولگری کرمان» موجب محو بخشی از تاریخ این دیار خواهد شد، مصیبتی که حتماً خدمتگزاران میهن‌دوستِ شاغل در شرکت نفت، به ویژه مسئولین کرمانی این شرکت، آن را برنمی‌تابند.

این نکته را نیز از یاد نبریم که وجود این بنای احیا شده، با همان نام «کنسولگری» و مجهز به اسنادی که ذکر آن گذشت، می‌تواند یکی از جاذبه‌های بسیار ارزشمند برای جهانگردان و توریست‌های خارجی باشد، آن‌گونه که پیشاپیش اطمینان می‌دهم هر جهانگردی که به کرمان بیاید و از وجود چنین مکانی آگاهی یابد، (به ویژه اگر انگلیسی و روسی باشد) نخستین جایی را که برای بازدید برمی‌گزیند، همین بناست.