انتقاد یدالله آقاعباسی از تبدیل بنای کنسولگری به موزه نفت‌سوزها؛

شهری با صدها سال گرفتار کج‌سلیقگی

 

گروه جامعه – تبدیل کنسولگری انگلیس در کرمان به موزه‌ی نفت‌سوزهای ایران، انتقاد برخی از فرهیختگان و هنرمندان کرمانی را در پی داشته است.

باغ زیبای انتهای کوچه‌ی ۱۷ خیابان شهدا (محله‌ی زریسف) کرمان که روزگاری کنسولگری انگلیس و روسیه بوده و قدمتی ۲۵۰ ساله دارد، قرار است توسط شرکت نفت به موزه‌ی «نفت‌سوزهای ایران» تبدیل شود.

یدالله آقاعباسی، استاد دانشگاه، نویسنده، مترجم و کارگردان تئاتر در یادداشتی که سایت خبری «فردای کرمان» منتشر کرده است، در واکنش به تبدیل کنسولگری انگلیس در کرمان به‌ موزه‌ی «نفت‌سوزهای ایران»، با تاکید بر این‌که موزه فقط جای سرگرمی و تفریح نیست که جالب باشد. جای یادآوری، درس، به رخ کشیدن و حتی عبرت‌آموزی است، نوشت: «تبدیل مکانی قدیمی، پر از خاطره و پر از واقعیت‎های گاه رنج‌آور تاریخی، به موزه‌ای جالب و احیانا زیبا، مصداق کج‌سلیقگی و فرصت‌سوزی است».

در شماره‌ی قبل استقامت نیز یادداشت انتقادی سیدمحمدعلی گلابزاده مدیر مرکز کرمان‌شناسی را در همین زمینه منتشر کردیم. در ادامه یادداشت آقاعباسی را بخوانید:

«بر سر «در»  بنای کنسولگری سابق انگلیس در کرمان، دیدم که تابلوی موزه «نفت‌سوزهای ایران» را زده‌اند و اشاره‌ی دردمندانه‌ی آقای گلابزاده را در سایت خبری «فردای کرمان» دیدم.

واقعیت این است که کرمان ده‌ها، بلکه صدها سال است که گرفتار بدسلیقگی و کج‌سلیقگی است. زشتی از در و دیوار و کوچه و بازار این شهر می‌بارد. طبیعی است، ما گسستگی سلیقه داشته‎ایم، در دوره‌ای شهر کاملا از ساکنان بی‌واسطه‌ی خود خالی شده و ساکنان بی‌سلیقه، از دور و نزدیک آن را گرفته‌اند و دوباره شهر شده است و این روند در پنجاه سال گذشته هم ادامه داشته است. طول می‎کشد تا افراد دوباره زیبایی را بشناسند و برای آن بکوشند.

اگر نبود همین چند عمارت تنها و تک‌افتاده، چیزی از هویت این شهر نمانده بود. نگهداری و زنده‌کردن این بناهای مهجور و ویرانه اقدامی سنجیده و نشانه‌ای از بلوغ است، و من که یک شهروند کوچکم به نوبه‌ی خودم از زشتی‌زدایی و زیباسازی و اعتلای سلیقه‌ی تصمیم‌گیران به شوق می‌آیم و سپاسگزارم.

موزه‌ها از عوامل بسامانی و نشانه‌ی نگریستن در خود و اراده برای ساختن، دانستن و عزیمت و پویایی و حرکت هستند. حفظ خاطرات، نگهداری یادگارها، یادآوری غم‌ها و شادی‌ها، شکست‌ها و پیروزی‎ها، به رخ کشیدن ثمره‌ی تلاش‌ها و عظمت‌ها و حتی تاریکی‎ها و رنج‌ها نشانه‌ی بلوغ یک جامعه است.

موزه‌ها می‌توانند دستاوردهای فکری، هنری، علمی، اجتماعی و صنعتی جامعه را به نسل‌های آینده و دیگران نشان دهند. موزه کلاس درس است. موزه حس غریب دانایی و توانایی را منتقل می‎کند. دیدن سنگ و چوب و خاک افتخاری ندارد، اما گام زدن در بین آن‎ها بسته به پیشینه و کاربرد هوشمندانه‌ی آن‌ها می‎تواند بی‌واسطه فرد را در درون انبوهی از اطلاعات، شناخت، دانش و همراه با آواری از عواطف متراکم از سرور تا افتخار، از گشادگی تا رنج و تا عبرت قرار دهد.

قتلگاه امیرکبیر در کاشان به‌رغم زیبایی محیط و غلغل آب، فضایی متضاد و آکنده از اندوه و خشم است. حالا فکر کنید کسانی تصمیم بگیرند آن‌جا موزه‌ی موبایل درست کنند. البته که جالب و زیبا و آموزنده است، همان طور که ممکن است موزه‌ نفت‌سوزها جالب و زیبا و آموزنده باشد، اما مکان اشتباه و متناقض فقط حسی از پوچی می‌پراکند. جز دویدن بچه‌ها به این‌طرف و آن‌طرف و شنیدن سر و صدای آن‌ها هیچ چیز جالب و زیبایی در آن نمی‌ماند.

موزه باید هویت ما، صنایع‌ ما، دستاوردهای هنری ما، تاریخ ما، اسناد ما، کوشش‌های ما، نوبافته‌های باستان‌شناسی ما، زندگی عشایری ما، اسطوره‌های ما، تاثیر ما در جهان، نقشه‌های فرش ما، صنایع قالیبافی ما، ما، نقاشی‌ ما، معماری ما و امثال این‌ها را به خودمان و جهانگردان نشان دهد. موزه‌ها لوزام ضد فراموشی ما و نگهدارنده‌ی تلاش‌های نیاکان ما هستند.

جهانگردان برای دیدن موزه‌ی چراغ نفتی به این شهر نمی‌آیند. موزه فقط جای سرگرمی و تفریح نیست که جالب باشد. جای یادآوری، درس، به رخ کشیدن و حتی عبرت‌آموزی است.

حق جوان امروز و فردای ماست که هم دستاوردهای گذشتگان خود را – تاکید می‌کنم خود را – بشناسد و هم بر کوتاهی‌ها و ندانم‌کاری‌ها، ضعف‌ها و قوت‌ها، ایستادگی‌ها و تسلیم‌های آن‌ها آگاه شود.

موزه‌های ساعت، چراغ نفتی، موبایل و اتومبیل را – که مال ما نیستند،  در ساختمان‌های معمولی‌تر و احیانا نوساز هم می‌توان درست کرد، این کار جالب است و موجب سپاس و قدردانی است و همه جا هم این کار را می‌کنند؛ اما تبدیل مکانی قدیمی، پر از خاطره و پر از واقعیت‎های گاه رنج‌آور تاریخی، به موزه‌ای جالب و احیانا زیبا، مصداق کج‌سلیقگی و فرصت‌سوزی است».