نگاهی به حضور خونبار کرونا؛

چشم‌انداز خاکستری سال پیش‌رو!

گروه جامعه ـ حالا یک سال و یک ماه است که با زندگی عادی بیگانه‌ایم. با دست‌هایمان بیگانه‌ایم. از همدیگر می‌ترسیم و در کابوسی بی‌پایان زندگی می‌کنیم. تا اسفندماه ۹۸ در شبکه‌های اجتماعی به چینی‌ها روحیه می‌دادیم؛ «قوی باش ووهان، طاقت بیار چین» و هرگز فکرش را نمی‌کردیم که تا پایان روال زندگی عادی‌مان و مبتلا شدن به سرنوشت چینی‌ها، چند قدم بیش‌تر نمانده است.

آن‌ روز که از قم خبر رسید چند نفری، به همان ویروسی مبتلا شده‌اند که چینی‌ها از آذرماه گرفتارش هستند، همچنان خیلی‌ها باورشان نمی‌شد پا به دنیای جدیدی گذاشته‌ایم. در یک چشم بر هم زدنی اما، ویروس، اپیدمی، پاندمی، قرنطینه، فاصله‌‌گذاری اجتماعی، فاصله‌گذاری فیزیکی، ایزوله، کووید ـ ۱۹، کرونا، تست کرونا، پیک، موج، آنتی‌بادی، آمار ابتلا، آمار مرگ‌ومیر روزانه، رنگ قرمز، رنگ زرد و نارنجی و ماسک اجباری جای بسیاری از واژگان دیگر را در ذهن و کلام و زندگی‌مان گرفت. و وقتی نوروز ۹۹ آمد، کمتر کسی تصورش را می‌کرد که تمام ۱۲ ماهی که پیش‌روست را قرار است با این زندگی جدید پر از وهم و مرگ و بیماری سپری کند. دعای پای هفت‌سین خیلی‌ها این بود: هرچه زودتر این بیماری تمام بشود.

اگر پیش از این، عادت روزانه‌ی خیلی‌ها در اول صبح، چک کردن وضع آب‌وهوا و نرخ سکه و دلار بود، حالا دیگر، نگاه کردن به رنگ‌بندی شهرها و بررسی آمارهای کرونا جای همه‌ی عادات پیشین را گرفته بود.

با پشت سر گذاشتن اسفندماه، هنوز جامعه در تردید و میان پذیرش و انکار کرونا معلق بود تا که در چشم برهم‌زدنی همه‌ی کشور و بعد هم دنیا، کرونایی شد.

ویروس، جدیدِ جدید بود و هیچ‌یک از داروهایی که پیشنهاد می‌شد، نمی‌توانست بر نفوذ آن به سلول‌های بدن تاثیری بگذارد. چشم امیدواران به واکسن خیره شد اما برخی متخصصان گفتند که زودتر از هفت تا ده سال، منتظر واکسن نباشید.

جامعه همان‌قدر تشنه‌ی دانستن از این ویروس و این اپیدمی بود که متخصصان. همه چیز در هاله‌ای از ابهام و علم پزشکی که پیش از این، بشر را از دل صدها تهدید مرگ‌بار به سلامت رهانیده بود، در برابر این ویروس تاج‌دار زانو زد و به فکر فرو رفت.

کنجکاوی اما برقرار بود. دارد چه رخ می‌دهد؟ به مرور، تصاویری از بیمارستان‌ها بیرون آمد. پزشکان و پرستاران با لباس‌هایی عجیب و غریب شبیه آدم فضایی‌ها ظاهر شدند. برو بیا در راهروهای بیمارستان‌ها زیاد و حتی در برخی استان‌ها، بیماران روی تخت‌ها در راهرو بستری شده بودند.

بازار شایعات در شبکه‌های اجتماعی نیز روز به روز گرم‌تر می‌شد. ویدئوهایی منتشر شد که در چین، افرادی در حین راه رفتن در خیابان، ناگهان غش می‌کنند و در پیاده‌رو جان می‌دهند. می‌گفتند کرونای جدید با جان‌ها این‌چنین می‌کند. برخی می‌گفتند چینی‌ها این ویروس را ساخته و به جان دنیا انداخته‌اند. عده‌ای دیگر اما می‌گفتند ویروس از بازار حیوانات ووهان و از خفاش‌ها به زندگی بشر راه یافته است. می‌گفتند هوا که گرم بشود، تمام می‌شود. می‌گفتند الکل بنوشید مبتلا نمی‌شوید، می‌گفتند معتادها کرونا نمی‌گیرند. بازار شایعات داغ و تخت‌های بیمارستان‌ها یکی پس از دیگر پُر و قبرستان‌ها شلوغ می‌شد.

به‌طور دقیق مشخص نبود که چه‌ باید کرد ولی با گرم‌تر شدن هوا و تمام نشدن اپیدمی، این مسئله بر همگان روشن شد که حیات در کره‌ی زمین با تهدیدی جدی مواجه شده است تا که تجربه این‌بار به کمک آمد. ویروس از طریق ترشحات ریز تنفسی از راه دهان و بینی میزبان بعدی را می‌یابد و اول، وارد دستگاه تنفسی می‌شود و خراب‌کاری را از ریه‌ها شروع می‌کند؛ پس باید مثل آنفولانزاهای کشنده‌ی پیشین، راه ورودش به دستگاه تنفسی را گرفت. چگونه؟ ماسک بزنید و به یکدیگر نزدیک نشوید.

اندکی بعد، سازمان جهانی بهداشت رسما از پاندمی کرونا خبر داد به این معنا که جهان‌گیر شده است و حالا، «قرنطینه» واژه‌ای بود که مدام به گوش می‌رسید. آدم‌ها قرنطینه شوند، شهرها قرنطینه شوند و کشورها قرنطینه شوند.

مدرسه‌ها تعطیل شد، دانشگاه‌ها بسته شد و بازارها هم. کارمندان دورکار شدند و مردم در خانه نشستند و چنان به دوری‌گزینی پای‌بند شدند که بعضی‌ها حتی نان را در خانه‌ها می‌پختند. دید و بازدیدها واتس‌اپی شد، احوال‌پرسی‌ها فیس‌بوکی و روزهای پرابهام ادامه داشت. سرفصل همه‌ی خبرها مرگ و عزا و بیماری بود. بهار سپری می‌شد در حالی که همه انگار در حباب زندگی می‌کردند.

زندگی روزمره‌ی پیشاکرونا به خاطره‌ها می‌پیوست، درها، دستگیره‌ها، کفش‌ها، لباس‌ها، گوشی‌های موبایل، خریدها و همه‌ی وسایلی که از بیرون به خانه می‌آمد، ضدعفونی و گندزدایی می‌شد، دانش‌آموزانی که پیش از آن از داشتن گوشی موبایل منع می‌شدند، حالا چاره‌ای جز در دست گرفتنِ موبایل و نشستن در کلاس‌های درس مجازی نداشتند. معلمان هم یکی پس از دیگری و هر یک به شیوه‌ای به دانش‌آموزان وصل شدند؛ اوایل با واتس‌اپ و بعد هم با اپلیکیشن شاد.

کرونا را ویروس ارتباط نامیدند که فرمانی جز این نداشت: از هم دور شوید.

و مجازات سرپیچی از این فرمان این بود: دو هفته سرفه و تب و خستگی و بدن‌درد و تنگی‌نفس و در تابستان هم اسهال و استفراغ و بعد اگر بدن در این نبرد طاقت نمی‌آورد، مرگ.

مرگ‌ها هم رنگ دیگری گرفت؛ سیاه‌تر از قبل. قربانیان کرونا در سکوتی دهشتناک و با شیوه‌ای متفاوت از دیگر جان‌باختگان دفن می‌شدند؛ قبرها عمیق‌تر و روی آن با آهک پوشانده می‌شد تا ویروس به بیرون سرایت نکند. مراسمات که پیش‌‌ترها برای همدردی و دلجویی از بازماندگان بود برچیده شد. و زندگی با همه‌ی دشواری‌هایش، ادامه داشت.

آمار تلفات نگران‌کننده‌تر می‌شد که ماسک پوشیدن در اماکن عمومی اجباری شد. آمار مبتلایان اما در نوسان بود و گاهی بالا می‌رفت، اوج می‌گرفت، دو هفته بعد، مرگ‌ومیرها شدت می‌گرفت؛ می‌گفتند پیک بیماری رخ داده است، مغازه‌ها و تالارها تعطیل و راه‌ها بسته می‌شد، آمارها پایین می‌آمد و بیماری فروکش می‌کرد و محدودیت‌ها کم می‌شد و باز کمی بعد، همان اتفاقات قبلی تکرار می‌شد.

در هربار اوج‌‌گیری بیماری هم عده‌ای صحبت از مصونیت جمعی یا گله‌ای می‌کردند؛ شیوه‌ای که برخی برای مهار بیماری طرفدار آن هستند که با گسترده شدن ابتلا، برای مدتی جامعه در برابر ویروس ایمن می‌شود. عده‌ی زیادی اما آن را غیراخلاقی و بازی با جان و سلامت انسان‌ها می‌دانند.

تا پایان سال نخست اپیدمی در ایران، سه پیک به فاصله‌های نسبتا کوتاهی از هم رخ داده و بیش از ۶۰ هزار نفر نیز قربانی شدند.

اکنون که سال نو در راه است، نگرانی از وقوع چهارمین خیز بیماری است که در ادبیات متخصصان اپیدمیولوژی با «پیک بیماری» معرفی می‌شود.

از آذرماه سال ۹۹ اما خبرهای سیاه، رنگ‌وبویی امیدوارکننده‌تر به خود گرفت. در حالی که عده‌ی زیادی با این ویروس، جان باخته و خانواده‌های بسیاری در اقصی نقاط جهان عزادار شده بودند، خبر رسید که زودتر از آنچه اوایل فکرش را می‌کردیم، به واکسن کرونا دست یافته‌ایم. آذرماه بود که از ایمنی بالای واکسن فایزر خبر داده شد. ساخت واکسن یک بیماری جدید در فاصله‌ی چند ماه از شیوع آن، در تاریخ علم پزشکی دست‌یابی به یک قله‌ی پرافتخار محسوب می‌شود. پس از آن، کشورهای مختلف، ابتدا با گام‌هایی لرزان از تردید و سپس، با اطمینان‌خاطر بیش‌تر، واکسیناسیون را شروع کردند.

در ایران اما با تاخیری حدود دو ماه پس از بسیاری کشورها، از ۲۱ بهمن‌ماه بود که واکسن اسپوتنیک‌وی روسی آمد و تزریق آن به کادر درمان آغاز شد. روند واکسیناسیون به کندی در حال انجام است و زندگی زیر سایه‌ی بیم‌ها و امیدها ادامه دارد.

به تقویم جهانی، آذرماه و به تقویم ایرانی، اسفندماه سالگرد پیدایش کروناست. تجربه‌ای که بشر در این یک سال پشت سر گذاشته در صد سال اخیر، مانند نداشته است. چشم‌انداز سال پیش‌رو نیز همچنان خاکستری است. سازمان جهانی بهداشت اما احتمال داده شروع سال جدید میلادی پایان این پاندمی باشد و این یعنی ۱۰ ماه پیش‌رو نیز همچنان وضع به همین منوال خواهد بود. به‌راستی سرنوشت این ویروس و بشر چه می‌شود و جهان پس از کرونا چه طور جایی برای زندگی است؟ انسان پس از عبور از این تهدید بزرگ، در آن دنیای تازه‌تر، چه‌طور فکر می‌کند و چه‌طور زندگی می‌کند؟