گفت و گو با سعید عامری؛ مدرس و نوازنده گیتار
راه گیتار کرمان را هموار کردم
در کار گروهی موفق نیستیم
مرجان افشاری راد – متولد سال۱۳۳۷ کرمان است و به جز دورهی چهار سالهی دانشگاه، تمام زندگی خود را در کرمان و در خیابان شریعتی (شاپور سابق) سپری کرده است. از سال ۱۳۵۰، زمانی که هفتم دبیرستان بود، به خانهی فرهنگ رفت. خانهی فرهنگی که آن هنگام وابسته به وزارت فرهنگ و هنر بود و بخشی از آن در خیابان فردوسی و بخش دیگرش در خیابان سپه قرار داشت. در همانجا زمانی که کلاس هشتم یا نهم بود، شروع به یادگیریِ ساز گیتار کرد و از یک سال بیشتر نگذشت که خانهی فرهنگ و هنر از وجود او و پنج نفر دیگر از بچههایی که جلوتر از بقیه بودند، در ارکستر خود استفاده کرد؛ ارکستری که توسط کسانی که از قبل تدریس میکردند راهاندازی شده بود.
سعید عامری چهار دههی گذشته در کرمان به تعلیم و آموزش گیتار پرداخته و به تعبیر خودش آنچه انجام داده، این بوده که دانش و مهارتهای خود آموخته اما اصولی در هنر موسیقی و نوازندگی گیتار را به گروهی از هنرجویان انتقال داده است؛ هنرجویانی که بعضی از آنها – مثل خسروی دانش – آموزشهای تخصصی و تکمیلی را پیگرفته و اکنون از اساتید مسلم گیتار در کرمان به حساب میآیند.
این معلم هنر البته دانش آموختهی رشتهی مرمت آثار و ابنیه تاریخی از دانشگاه اصفهان است و در این حوزه نیز تقدیری مانند تقدیرش در معلمی گیتار برای خود قایل است که گزارش از آن را به فصلی دیگر وامینهیم. گفت و گو با سعید عامری شیرین و خواندنی است.
آقای عامری، لطفا از ابتدای علاقهمندی به نوازندگی برایمان بگویید.
ببینید درآن زمان در استانها معمولا کلاسهایی بوند که کسانی در آنها سازهای مختلف را تدریس میکردند و حضور من هم برای آموزش گیتار از همان کلاسها در محلی به نام خانهی فرهنگ بود. روال کار هم به این صورت بود که یک نفر به اسم کارشناس موسیقی به استانها میآمد که موسیقی میدانست و همکارانی به کمک میگرفت. این همکاران عموما یا کارمندان و یا بازنشستگان ارتش بودند، که نتخوانی بلد بودند و شیوهی آموزش با نت را رعایت میکردند و به قول معروف گوشی نبودند. اکثرا نیز سازهای بادی میزدند یعنی سازهایی که در موزیک ارتش استفاده داشت و دارد، در کنار آن هم معمولا با یک ساز جنبی آشنا بودند. مثلا اشخاصی چون آقایان: ایزدشناس، سالاری و اکبری که ویولن میزدند و محمدعلی باقری که کلارینت میزد. به هر شکل در زمان ما آن کارشناس موسیقی که به کرمان آمده بود، آقای نصرتالله حدادی اهل کرمانشاه بود و ساز اصلی ایشان هم ویولن بود. اما سازهای دیگر را هم تدریس میکردند. خلاصه، با کمک آن کارشناس موسیقی و همکارانش در کسلاسهای خانهی فرهنگ شروع کردیم و کلاسهای خوبی هم بودند. هزینهاش هم خیلی پایین بود و ماهیانه پرداخت میشد.
گویا در آنجا علاوه بر آموزش به اجرا هم رسیدید! علاقهمندیم دراینباره هم بشنویم؟
آن زمان حتی از دید عموم مردم نیز اجراها و آهنگهای ساخته و اجرا شده در فرهنگ و هنر، آهنگهایی بودند که به نسبت قطعاتی که از رادیو و تلوزیون پخش میشد، سنگینتر و رنگینتر بودند. آهنگساز این برنامهها در کرمان هم آقایانی بودند که از بعضیشان نام بردم، مثل همان آقای حدادی، خسروی، ایزدشناس و سالاری که آهنگها را میساختند و متن اشعارشان را هم آقایان کرمانی میسرودند، احمد اسداللهی که در آن زمان فلوت هم میزدند و در غزل، “شعله” تخلص میکردند. این اجراها نیز معمولا در مناسبتهای مختلف و معمولا در آبان ماه بود و بیشتر همزمان با جشن هنرهای شیراز برگزار میشد.
در این مناسبتها باید برنامههایی در سطح استان و شهرستانهایی مثل بم و جیرفت اجرا میشد و ما یکی، دوسالی پشت سر هم این برنامههای فرهنگ را اجرا کردیم. اجراها نیز در سطح کیفی بالایی بودند.
آیا چیزی از آن اجراها به یادگار مانده است؟
خیر. گمان نمیکنم، چون متاسفانه چیزی ضبط نمیشد که بماند. هر ترانه و آهنگی که ساخته میشد، معمولا بعد از ۱۰ بار که اجرا میشد، کنار گذاشته میشد و جرقهی ساخت کاری دیگر زده میشد معمولا همیشه ۱۰، ۱۲ آهنگ جدید آماده بود. و دو سه نفری هم خواننده بودند، مثل زنده یاد مسعود زرفا که در حدود دو سال قبل فوت کرد.
بعد از خانهی فرهنگ و هنر، کاخ جوانان و امور تربیتی درست شد. جوانان بالای دیپلم به کاخ جوانان میرفتند و ما که سن و سالمان پایینتر بود به امور تربیتی رفتیم. ساختمان اولی امور تربیتی نیز روبروی بیمارستان آیتالله کاشانی بود که ما به آنجا رفتیم و با هم سن و سالهای خودمان کار کردیم. البته سطح کار از فرهنگ و هنر پایینتر بود، چون مدیریت آنجا در سطح خانه فرهنگ نبود. شاید این مساله هم گفتنی باشد که ما در مدرسهی خود هم یک ارکستر و یک اتاق موسیقی داشتیم.
ساز اول شما گیتار بود؟
بله در ابتدا گیتار بود. بعد که وارد ارکستر ملی فرهنگ و هنر شدیم، اگرچه در آن ارکستر ویولن و کنترباس و ترومپت هم استفاده میشد اما ما را تشویق میکردند که سازهای ایرانی بزنیم و به این ترتیب من عود میزدم و از عودی که متعلق به همان ارکستر بود استفاده میکردم. اما از سالهای ۵۷ به این طرف دیگر عود نداشتم و نتوانستم هم تهیه کنم بنابراین از عود دور افتادم و گیتار را ادامه دادم.
یادم هست در سال ۵۶ هم یک کارگاه موسیقی آموزش به بچهها در تلوزیون بود که در آن سال در کرمان باز شد و ما هم به آنجا رفتیم و با آن همکاری داشتیم. هم یاد میگرفتیم و هم در کارگاهها کمک دست استاد بودیم.
به طور خاص معلم گیتار و عودتان چه کسی بود؟
همان آقایانی که گفتم به عنوان کارشناسان موسیقی میآمدند؛ که اول آقای حدادی بودند، بعد آقای خسروی، آنها لیسانس موسیقی بودند و یکسری سازهایی را در حد اولیهای یاد میدادند، گیتاری هم که به ما یاد میدادند سبک خاصی پاپ، کلاسیک و یا فلامینگو نبود. در آن زمان نه ما این سبکها را میشناختیم و نه آنها! ولی به هر حال از هیچ چیز بهتر بود. ما با نت و به صورت پایهای کار میکردیم. در آن چند سالی که در ارکستر بودیم با وجود اینکه به صورت آکادمیک درس نخواندیم ولی با نت به صورت تجربی و عملی آشنایی داشتیم و این پایهی ما را خیلی قوی کرد. راه پر پیچ و خمی رفتیم تا به امروز رسیدیم.
بعداز آن شما دانشگاه قبول شدید؟
بله، سال ۵۵ دیپلم گرفتم و سرکار رفتم. در جنگلداری هم استخدام شدم و کار حسابداری انجام دادم و تا سال ۶۳ که کنکور دادم و در رشته مرمت آثار باستانی اصفهان قبول شدم، آنجا بودم.
پس چند سالی به اصفهان رفتید؛ آنجا به طور خاص گیتار را ادامه دادید؟
بله. از سال ۶۳ تا ۶۷ اصفهان بودم اما به لحاظ تعلیم یا آموزش گیتار کار خاصی انجام ندادم. چون در واقع محیط برای فعالیت در عرصه موسیقی مهیا نبود. همه چیز تعطیل شده بود. جو اجتماعی شهر اصفهان هم به نسبت کرمان سختگیرتر بود. آنجا حتی وقتی که در آن شرایط مهاجرت و دانشجویی تلاش کردم برای کسب درآمد بیشتر، تدریس کنم، هیچوقت شاگردی پیدا نکردم. اگرچه اصفهان شهری بود که سالهای مستمر هنرستان موسیقی داشت. به عنوان معترضه عرض کنم که اگر شیراز و اصفهان را از لحاظ فرهنگی و شهری دو شهر همسطح حساب کنیم، در شیراز وضعیت بهتر بود و از لحاظ برخورد با موسیقی کرمان هم بهتر بود.
دوباره به کرمان برگشتید؟
بعد از سال ۶۷ بود که به کرمان برگشتم و به خاطر رشتهی درسیام خودم را به میراث فرهنگی منتقل کردم. از سال ۶۷ هم شروع کردم به تدریس و آشنایی با سبکهای متعدد گیتار و همزمان با تدریس در کنار هنرجویان و از آنها یاد گرفتم و آموختم!
از سال ۶۷ به بعد بیشتر برایمان بگویید.
در آن زمان شروع کردم به تدریس و با هنرجویان زیادی کار کردم که از آن بین چند نفری هستند که اکنون در حد عالی در سطح شهر تدریس میکنند و شروع کارشان با من بود. گاهی با خودم فکر میکنم در اینکه آنها مسیرهای راحتتری را رفتند بیتاثیر نبودهام.
در زمان ما کلی طول میکشید تا شانس بیاوریم و نت یک آهنگ یا اثر خوب را پیدا کنیم! و در نهایت مجبور میشدیم آن را با دست بازنویسی کنیم یا از روی آن کپی کنیم. در سالهای ۶۷ تا ۷۰ یعنی هیچ ساز نویی دست مردم دیده نمیشد، مردم اکثرا اگر سازی در خانه داشتند و نمیزدند، میآوردند و میفروختند و ساز دیگری در بازار نبود.
جنابعالی الان خودتان را بیشتر متمایل به کدام سبک گیتار میدانید؟
من در ابتدا که شروع کردم، پاپ را بیشتر زدم و در سالهای ۸۸، ۸۹ گروه پاپی در کرمان داشتیم به نام گروه آسمان. اجرا هم زیاد داشتیم ولی تعطیل شد. اما بیشتر به کلاسیک علاقه دارم وگوش میدهم و کمی هم میزنم ولی چیزی که بیشتر میزنم پاپ است. البته باید گفت ما یک مسیر طولانی را طی کردیم و از ابتدا با یک هدف مشخصی کار نکردیم و اگر اصولیتر از این آموخته بودیم، احتمالا خیلی باید بهتر از الان میبودیم. از سویی دیگر شخصا هم موسیقی را به صورتی آزاد شنیده و میشنوم و شاید همین هم باعث شده که مسیر صافی را نروم.
جناب عامری! مدرسان پیشکسوتی مثل شما، آقای طاهری و یا آقای سعید که عموما هم سن و سال هستید و در آموزش و انتقال موسیقی علمی در کرمان تاثیرگذار بودهاید، چرا گروه منسجم تشکیل ندادید؟
این سوال مهمی است. دور هم نشستن و ساز زدن خیلی لذتبخش است و هرقدر هم که اطرافیان مهارتشان بیشتر باشد یک نوازنده هم بیشتر به وجد میآید، در این مساله هیچ کس تردیدی ندارد، ولی به هرحال این مشکل وجود دارد که علیرغم این نیاز و آگاهی به این نیاز اما نمیتوانیم گروه تشکیل بدهیم. این مشکل ساختاری را نه تنها در موسیقی که در ورزش هم داریم. در کار گروهی چندان موفق نیستیم.
متاسفانه الان هم به شکلی دیگر این مشکل پابرجا است. من معتقدم اکثرا مربیان و مدرسان ما در حال حاضر هم در گروه نوازیهای خود به جای اینکه با هم جمع شوند و ارکستر خوبی در کرمان راه بیندازند، پایبند شاگردان خودشان هستند. به هر حال این حالت هست و متاسفانه مشکل ما کرمانیها در این امر پر رنگتر است و واقعا هم جوابش را نمیدانیم. اما یک مقداریاش هم برمیگردد به مسایل مالی. من شخصا کارمند میراث بودم و منبع درآمدم از آنجا بود و معتقدم کارهای هنری باید مقداری حمایت و پشتیبانی دولتی داشته باشد.
شما که از طریق تدریس با نسلهای مختلف در ارتباط بوده و هستید، در مقام مقایسه وضعیت موسیقی و توجه نسل جدید به این هنر را چگونه ارزیابی میکنید؟
خودم دلم میخواست بهتر از این باشد. جوانترها باید بیایند و گرایشهای مختلف در هر سبکی وجود داشته باشد. هرچه تعداد هنرمندان بیشتر باشد، جامعه پیشرفتهتر است. مقایسهی وضعیت موسیقی با قبل از انقلاب به دلیل مدت زیادی که گذشته و به دلیل تغییر شرایط، شاید خیلی جالب نباشد.
اما در حال حاضر آنچه مشخص است این است که صدا و سیما وظیفهاش را برای پیشبرد هنر موسیقی انجام نداده و مردم را با موسیقیهای فاخر کلاسیک یا حداقل موسیقی ملی و سنتی آشنا نکرده است. همچنین موسیقی کنونی ما خوانندهمحور شده که به گمان من اصلا خوب نیست. اکثر جوانهایی را که میبینم اصلا کاری به نوازنده ندارند و با این سیستمهای ضبط جدیدِ الکترونیکی نیز به اصطلاح صدای فتوشاپی میسازند و بعضی از شعرها هم خیلی سطح پایین است.