گاهی هیچی به از کاچی است

 

مرجان افشاری راد – به هر دلیلی در سال‌های اخیر، علاقه به حفظ فرهنگ عامه و نمونه‌های به خصوص شفاهی آن از قبیل ضرب المثل‌ها، متل‌ها، لالایی‌ها، نجواهای عاشقانه و …. افزایش یافته‌است و از همین رهگذر است که سالانه شاهد چاپ کتب زیادی با همین هدف هستیم؛ این کتب مبتنی بر پژوهش‌هایی هستند که درصد بسیار زیادی از آنها از متدولوژی علمی تبعیت نمی‌کنند.

به همین اعتبار، بر خلاف رسم رایج در پژوهش‌های فرهنگ عامه که مستلزم صرف زمان زیاد هستند، کتب مذکور با شتاب بالایی به مقصد می‌رسند – مقصد که چه عرض کنم – به چاپ می‌رسند.

بهانه‌ی این شتاب، گفته یا ناگفته ترس از نابودی این نمونه‌هاست.

درست است که پیکر خیلی از گویش‌ها، لهجه‌ها یا برخی نمونه‌های شفاهی آنها در معرض خطر نابودی قرار دارد؛ اما سوال اینجاست: اگر پیکری، رو به احتضار است، می‌توانیم دانسته و ندانسته هر دارویی را به خوردش بدهیم؟ می‌توانیم کمبود زمان را بهانه کنیم و بی‌تحقیق و پرسش، هر آنچه در لحظه به ذهنمان رسید را برای نجات جان پیکر از مرگ به کار ببریم؟

باید گفت خیر؛ تجربه نشان می‌دهد که عموما در چنین مواقعی هر چقدر هم وقت تنگ باشد، نزدیکان و عزیزان بیمار پزشکی را بر بالین او حاضر می‌کنند؛ چرا که بر تخصص او اتفاق نظر دارند و می‌دانند بهترین کار اتکا به تخصص است هر چقدر هم که وقت تنگ باشد.

همینطور است در مورد پیکر گویش‌ها، لهجه‌ها یا برخی نمونه‌های شفاهی آنها که در معرض نابودی قرار دارند؛ دلسوزانه‌ترین و عاقلانه‌ترین کار، اتکا به متخصص این امور است؛ در غیر این صورت اگر با ترس از نابودی آنها هرچه از دستمان برمی‌آید انجام دهیم، چه بسا تلاش ما، به نابودی زودتر از موعد آنها بیانجامد.

به علاوه برخی از پژوهشگران بر این باورند که پژوهش‌های فرهنگ عامه به هر شکل که صورت بگیرند می‌توانند منابعی را برای پژوهش روی جنبه‌های زبان شناختی گویش‌ها و لهجه‌ها در اختیار گویش شناسان قرار دهند؛ از جمله خانم سارا کردستانی که در همین صفحه گفت و گوی وی به چاپ رسیده‌است از همین افراد است؛ گمان می‌کنم اظهار نظر ایشان مبتنی بر این واقعیت است که کار اصلی گویش شناس – که همانا بررسی تحلیلی داده‌های زبانی جمع آوری شده‌است – نیز مانند هر محقق دیگری بعد از جمع‌آوری داده‌ها آغاز می‌شود؛ اما مطمئنم حتی این دوستان نیز این اصل کلی را انکار نخواهند کرد که داده‌هایی که بر اساس روش‌های علمی جمع آوری نشده‌اند مورد اعتماد نیستند و تحلیل زبانشاختی بر روی آنها چه بسا اطلاعات غلطی را به نسل بعد منتقل کند.

عدم دقت‌هایی که در سالیان اخیر در پژوهش‌های فرهنگ عامه در استان کرمان مشاهده شده به نظر به دلیل عدم آگاهی پژوهشگر! از متدولوژی پژوهش در فرهنگ عامه است که باعث می‌شود نتوان به این اطلاعات، به دیده‌ی داده‌های علمی نگریست؛ از آن جمله، می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

 

1- عموما محقق در حیطه‌ی گویش یا لهجه‌ای که خود به آن تکلم می‌کند، پژوهش می‌کند و این تعلق گاه باعث می‌شود که او خودآگاه یا ناخودآگاه روی داده‌های زبانی تاثیر فردی بگذارد.

۲- محقق به دلیل عدم آگاهی علمی از تفاوت ساختاری لهجه‌ها و گویش‌ها از دیگر گویش‌ها و لهجه‌های مجاور گویش مورد پژوهش تاثیر می‌گیرد و داده‌های زبانی آنها با هم مخلوط می‌شود.

۳- محقق به دلیل اینکه اطلاعات تخصصی در مورد نمونه‌های زبانی ندارد و اطلاعات او تنها به آشنایی یک گویشور علاقه‌مند به مثلا ضرب‌المثل‌های یک منطقه‌ی خاص محدود می‌شود، در دسته بندی کردن داده‌ها ناتوان می‌ماند و همین مساله باعث می‌شود که ما در کتابی که مثلا به جمع آوری متل‌های یک منظقه‌ی خاص اختصاص دارد با حجمی از اطلاعات در هم مواجه شویم؛ مثلا متل‌های یک قرن پیش کنار متل‌های دوران معاصر قرار گرفته بدون اینکه در دسته‌ی جداگانه‌ای طبق بندی و تعریف شد‌ه‌باشند.

اگر روند پژوهش در فرهنگ عامه در سال‌های آتی به همین روال پیش برود شاید بهتر باشد که این پژوهش‌ها متوقف شوند؛ اگر بخشی از فرهنگ ما از بین برود و به دست آیندگان نرسد چه بسا بهتر از این باشد که ملغمه‌ای از نمونه‌های فرهنگ شفاهی را به نسل بعد بسپاریم و تصور اشتباهی از فرهنگ عامیانه‌ی این دیار به ایشان عرضه کنیم. اینجاست که می‌بینیم گاهی هیچی به از کاچی است.