نگاهی به هنرهای تجسمی از منظری شخصی؛

از تکرار دلخوشیم!

 رحیم بنی اسد آزاد – اول سال که می‌شود، حتی آن‌هایی که خیلی درگیر برنامه و آینده‌نگری نیستند، برای چند روز هم که شده در هیاهوی سال نو به این فکر می‌کنند که: «امسال چه کار کنند؟» شبیه افکاری که همیشه از کودکی همراه ما بوده؛ مثل زمان‌هایی که برنامه می‌ریختیم که فلان کار را از شنبه انجام بدهیم، ولی هیچ‌وقت آن شنبه‌ از راه نرسید؛ سال نو هم همین روال را دارد.

فکر کردن به سال گذشته و این‌که در آن چه کرده‌ایم؟ و در سال جدید چه می‌خواهیم بکنیم؟ به ذهنمان خطور می‌کند و هرکس به فراخور شغل، حرفه یا علاقه‌مندی‌اش مسیر سال جدید را برای خودش تعیین می‌کند:

نویسنده به نانوشته‌ها؛ عکاس به شات‌های نگرفته؛ نقاش به طرح‌های نزده، خلاصه هرکسی به چیزی فکر می‌کند… روزنامه‌نگارها هم، سوژه‌هاست که در ذهن‌شان رژه می‌روند تا گزارش و مصاحبه و یادداشت شوند.

برای من اما شروع سال به رسم همیشه که به اتفاقات فرهنگی و هنری سال قبل فکر می‌کردم و به دنبال کمبودها و چراهایش بودم، نبود و برخلاف سال‌های گذشته این افکار به سراغم نیامد.

دیگر به اینکه سال پیش فلان کارها در کرمان انجام شد و امسال بهتر است بهمان کارها انجام شود، فکر نکردم.

راستش دیگر خسته‌ام و بعد از این همه سال نمی‌خواهم بگویم در حوزه‌ی تجسمی بهتر است این کار را بکنیم یا فلان کار را نکنیم.

از واقعیت هنر تجسمی کرمان خسته‌ام و آنقدر سرخورده که می‌خواهم به جای تفکر درباره واقعیت، رویاپردازی کنم.

در رویاهایم فکر کنم که امسال قرار است از چه بنویسم و کدام چیزها را ببینم.

شاید این‌جوری دیگر دلم نسوزد که چرا فلان اتفاق نیفتاد، چرا فلان برنامه این‌جوری برگزار شد، چرا فلان مسوول فلان حرف را زد، و یا خدای ناکرده: چرا این‌جا همه چیز بی‌برنامه است؟

آن‌قدر اوضاع هنر در کرمان آشفته است که حتی در رویا هم نمی‌توانم مثبت نگاه کنم و بازهم این فکر به سراغم می‌آید که آیا دوباره قرار است از رکود بنویسم؟ آیا قرار است بنویسم هنرهای تجسمی کرمان در وضعیت خوبی نیست؟

بازهم وقتی پای درد دل هنرمندان تجسمی می‌نشینم ازشان بپرسم چرا می‌خواهید از کرمان بروید؟

وقتی این فکرها مداوم به ذهنم می‌رسد؛ دلم نمی‌خواهد دیگر این‌ها را بنویسم، دلم نمی‌خواهد از برگزار نشدن سالانه عکسی بنویسم که دلخوشی معدود عکاسان فعال کرمان شده بود، حتی دلم نمی‌خواهد به آنها فکر کنم که با این‌همه ارگان بزرگ اقتصادی و این‌همه سرمایه کسی از اتفاق خوب عکاسی حمایت نکرد یا نخواست که حمایت بکند.

آیا قرار بر این هست که بازهم این‌ها را ببینم و ببینم فلان جشنواره بابودجه‌های زیاد بدون کوچکترین بازخورد مثبت، فقط برگزار می‌شود تا فلان هزینه‌ای که از اسپانسر گرفته شده، به هر شکل خرج بشود!

حالا اگر در حاشیه چند جایزه هم رد و بدل شد تا به اصطلاح کاری فرهنگی شده باشد، خب چه بهتر!

آیا باید امسال هم منتظر نمایشگاه‌های بی‌رونق باشیم؟

آیا باید باز هم امسال دنبال کشاندن مخاطب به گالری‌ها باشیم؟ یا باز هم بشنویم «چون نمایشگاه فلانی است، من نمی‌آیم» چقدر و تا کی نمی‌خواهیم همدیگر را ببینیم. اگر قرار است هنوز هم در سال جدید و دوره‌ای که فضای مجازی همه جا را فرا گرفته و هنر مدرن از ارتباط گسترده‌ی هنرمندان باهم می‌گوید هنوز نتوانیم در چهاردیواری یک گالری اثر هنرمند همشهریمان را ببینیم و به جای لذت بردن از آن، خودخوری کنیم که چرا فلانی نمایشگاه گذاشته و دنبال تخریبش باشیم؛ باید به چه چیزی دلخوش کرد؟

هرچه بیشتر فکر کردم بیشتر این چراها سراغم آمد و با خودم گفتم شاید این‌قدر ناامیدی هم خوب نباشد؛ شاید کسانی که داعیه‌ی فرهنگ و هنر این شهر را دارند و در راس امور هنری این شهر هستند فکری بکنند، شاید قرار نیست سال ۹۶ هم مثل سال‌های قبل باشد، شاید قرار نیست فقط ظاهر فرهنگی داشته باشیم، شاید قرار نباشد فقط خوب حرف بزنیم، ایده خوب بدهیم ولی عمل نکنیم، شاید نگاهمان به هنرهای تجسمی عوض بشود، شاید این قشر بزرگ هنری را ببینیم. شاید بدانیم نقاشی و عکاسی و خوشنویسی و مجسمه و … هم سهمی دارند، شاید گالری‌های خصوصی را هم ببینیم.

با خودم گفتم حتما قرار نیست امسال از یک نقد کوچک دلخور بشیم، حتما دیگر از کارهای نکرده طوری نمی‌گوییم که انگار تمام مشکلات را حل کرده‌ایم.

نمی‌دانم دلم زیادی به سال جدید خوش است یا این اتفاقات می‌افتد؟

اما واقعا دلم نمی‌خواهد دیگر از برگزار نشدن‌ها بشنوم، دلم نمی‌خواهد ازتعطیلی‌ها بشنوم، از نبود نمایشگاه‌ها، از نبود اکسپوها، از نبود سالانه‌ها، از نبود جشنواره‌ها؛ چرا باید بی‌تفاوتی را ببینم؟

چرا وقتی برنامه‌ای یا مکانی تعطیل می‌شود، واکنش نشان نمی‌دهیم؟

چرا بودن و نبودن‌ها برایمان مهم نیست؟

چقدر بود و نبود فلان گالری و فلان نمایشگاه برای هنرمندان وحتی خود مسوولین مهم است؟ چرا پیشرفت فلان هنرمند ما را نگران می‌کند؟

چرا به جای این‌که پلی برای هم باشیم پای هم را قطع می‌کنیم؟

من که نمی‌دانم و جوابی برایش نیافتم؛ از شما می‌پرسم: تا کی باید این‌ها را دید؟

من که خسته‌ام؛ شاید شما بدانید و جوابی برایم داشته باشید.

اگر قرار است این‌ها همه تکرارشود و آخر سال ۹۶ همه این‌ها را ببینیم و بشنویم، از تغییر سال و نو شدن، چه دل‌خوشی می‌ماند؟ مگر نه این‌که معنی سال نو با تغییر، تحول و روند رو به جلو همراه است نه با تکرار نقص‌ها و حتی خیلی وقت‌ها روند رو به عقب
کارها؟

اگر سال‌ها عوض نمی‌شدند و همان سال ادامه داشت لااقل دلمان خوش بود یک سال است و روندش ادامه دارد و منتظر تغییر و بهبود نبودیم؛ همیشه تکرارمی‌کردیم و به این تکرار دل‌خوش بودیم.

 

(اصلاحیه: یادداشت فوق در نسخه کاغذی هفته نامه استقامت از روی سهو به نام رضا شمسی چاپ شده است اما نویسنده‌ی آن رحیم بنی اسد آزاد است که بدینوسیله تصحیح می‌گردد.)