گفت و گو با لیلا راهدار، نویسنده؛ به مناسبت رونمایی از مجموعه داستان «جاده فرودگاه» در فرهنگسرای کوثر
ادبیات پایداری در فرهنگ ایرانی موج میزند
داستان نویسی با مستند نگاری فرق دارد
رضا شمسی – لیلا راهدار اولین مجموعه داستان کوتاه خود را با عنوان جاده فرودگاه منتشر کرد و مراسم رونمایی از آن چهارشنبه گذشته در فرهنگسرای کوثر برگزار شد؛ خانم راهدار عضو انجمن داستان نویسان کرمان و از جمله فعالان این حوزه است که در چندین سال گذشته به تشکیل کارگاههای داستان نویسی و آموزش این هنر نوشتاری نیز پرداخته است.
با او به همین مناسبت گفت و گو کردهام و بخش مهمی از گفت و گوی ما دربارهی «ادبیات پایداری» رقم خورده است و دلایلش: یکی اینکه لیلا راهدار سابقهی زیادی در شهدا پژوهشی و نوشتن درباره جنگ دارد و با سازمانها و ارگانهای مرتبط با این حوزه همکاریهای متعددی داشته و در این حوزه صاحب نظر است و دیگر آنکه درمراسم رونمایی از کتابش خیلی کوتاه دربارهی دیدگاه خود درباره ادبیات پایداری سخن گفت و من حیفم آمد نظرات خوب او در اینباره را بیشتر نشنوم.
گفت و گوی من با نویسندهی جاده فرودگاه را بخوانید.
با توجه به اینکه میدانم شما، هم رمان نوشتهای و هم مجموعه داستان؛ میخواهم در ابتدا بپرسم: چرا اولین اثری را که منتشر کردهاید، مجموعه داستان بودهاست؟
من سالها داستان کوتاه کار کردهام، ازهمان اول که وارد انجمن شدم و با داستان نویسی آشنا شدم، داستان کوتاه نوشتهام. رمان نویسی من مربوط به چهار سال اخیر است. اما به طور حرفهای و خاص روی داستان کوتاه کار کردهام. این داستانها هم گزیدهای از داستان کوتاههای زیادی است که در همهی این سالها نوشته شده یا به تعبیری دیگر تولید شدهاند و من تصمیم داشتم آنها را در یک مجموعه چاپ کنم. اکنون این کتاب محصول همین فرآیند است.
داستان کوتاه نویسی را ادامه خواهید داد؟
همین الان مجموعه داستان کوتا دیگری آمادهی چاپ دارم. اما در پاسخ به سوال شما جوب صریحی ندارم، چون اگرچه هنر داستان نویسی یک علم است اما قبل از آن یک سلیقه، یک استعداد، یا یک حس هنری است و به این بستگی دارد که من در لحظهی نوشتن از چه منبع الهامی متاثر شوم. اما آنچه میتوانم بگویم این است که به غیر از آن رمانی که نوشتهام طرح رمان دیگری را هم در دست دارم. به هر شکل، بعضی وقتها فکر میکنم شاید رمان نویسی جذابیت بیشتری برای نویسنده داشتهباشد، چرا که بیشتر میتواند با نویسنده همراه باشد. اما داستان کوتاه نهایتا یک هفته یا ۱۰ روز همراه نویسنده است. اما حوادث و شخصیتهای یک رمان تا زمانی که آن را مینویسی، همراه نویسنده است که لااقل ۲سال طول می کشد و گاهی تا چندین سال ادامه پیدا میکند.
از یک جهت اما داستان کوتاه را بهتر میدانم، چرا که مخاطب امروز ما وقت ندارد و مشغلههای فراوانی دارد و از لحاظ زمانی با داستان کوتاه بیشتر هماهنگ است. میتواند کتاب را باز کند و یک داستان کوتاه را ۱۰ دقیقهای بخواند. از زاویهای دیگر، حتی یک یا دو داستان خوب در یک مجموعه در جذب مخاطب بیشتر برای یک نویسنده تاثیر بهتر و بیشتری دارد. با همهی اینها مقایسه رمان و داستان کوتاه درست نیست و من هم نمیتوانم بگویم کدام را بهتر و بیشتر میپسندم.
شما گفتید داستانهای مجموعه “جاده فرودگاه“ را از بین تعداد داستانهای بیشتری برگزیدهاید؛ میخواهم بپرسم داستانها را بر چه مبنایی انتخاب کردهاید؟
از دید خودم داستانهایی را انتخاب کردهام که آن دسته از مسایل اجتماعی را بازگو میکنند که من خود آنها را تجربه و لمس کردهام یکی از آنها جنگ بوده که فصلی از زندگی مرا به خاطر شغل پدرم که نظامی بود، تحت تاثیر قرار داده، البته هم به جنک توجه داشتهام و هم به مسایل پشت پرده و تبعات و مسایلی که پس از آن اتفاق افتاده است؛ یا موضوعی مثل زلزله بم، یا مهاجرت که بر اثر خشکسالی اتفاق افتاده و تجربهی بسیاری از همشهریان زابلی من است. یا اعتیاد و فرآیند اتفاق این معضل اجتماعی و انسانی.
از کتاب که بگذریم شما در جلسه رونمایی از کتابتان به مبحث ادبیات پایداری از منظر و دیدگاه خودتان پرداختید؛ بیمناسبت نمیبینم در این گفت و گو نیز این مبحث را اندکی واکاوی کنیم، مخصوصا که میدانم دربارهی جنگ هشت سالهی ایران و عراق بسیار نوشتهاید؛ ادبیات پایداری ازدیدگاه شما چه تعریفی دارد؟
آنچه در کشور ما مصطلح شده که از آن برای ادبیات جنگ استفاده میکنند، ترکیب ادبیات دفاع مقدس است. اما باید به این نکته توجه کرد که اگر بخواهید این گونه از ادبیات را به شکل علمی جست و جو کنید و تعریف فنی و علمی آن را پیدا کنید چنین ژانری در هیچ کجا تعریف نشدهاست. متاسفانه در هیچ کتابخانهی معتبر واقعی و مجازی در جهان، قفسهای را پیدا نمیکنید که آن را تعریف کند. بنابراین این ترکیب واژگانی تعریف علمی و فنی دقیقی ندارد. از سویی دیگر اگر بخواهیم از این ترکیب واژگانی استفاده کنیم تولید ادبی قابل توجهی هم نداریم. اما اگر از ترکیب واژگانی “ادبیات پایداری” استفاده کنیم، میتوانیم تعریف علمی آن را هم پیدا کنیم و تولیدات ادبی دفاع مقدس را هم ذیل آن تعریف قرار دهیم.
شما ادبیات پایداری را چگونه توضیح میدهید؟
وقتی یک جامعه درگیر جنگ با یک دشمن میشود، یا درگیر ظلم و ستم و فساد میشود، یا به هر شکلی دیگر با یک تهاجم رو به رو میشود، نویسندگان یا تولیدگران ادبی آن جامعه دست به تولید ادبی میزنند، این تولید ادبی اتفاق میافتد و در آن درونمایههایی از مقاومت، درونمایههایی از ادبیات سمبلیک خلق میشود و همچنین یک نگاه متفاوت بر اثر آن تهاجم شکل میگیرد، این اِلِمانها در آن آثار بازتاب پیدا میکنند و ادبیات پایداری را شکل میدهند. با این نگاه هرکس میتواند به ادبیات کشور خودش نگاه کند و من وقتی به ادبیات کشور خودم نگاه میکنم به نظرم میرسد، خیلی نگاه محدودی خواهم داشت اگر ادبیات پایداری را تنها در هشت سال جنگ ایران و عراق خلاصه کنم. چرا که ادبیات پایداری در همهی ادبیات فارسی پراکنده است همهی تولیدات ادبی ما چه کتبی و چه شفاهی که به مقاطعی مثل حملهی مغول، و دیگر حملات و تهاجمات میپردازد، جزو ادبیات پایداری است. با این حساب حتی بسیاری از کتابهای تاریخی که ممکن است خیلی مستند هم نباشند از همین مقولهاند. به عنوان مثال تاریخ جهانگشای جوینی اگرچه به لحاظ تاریخی ممکن است اثر چندان مستندی نباشد، نیز جزو ادبیات پایداری است. یا حتی بسیاری از اشعار شاعران ما مثل حافظ هم میتوانند ذیل ادبیات پایداری طبقه بندی شوند. چرا که در برابر تهاجم شکل گرفتهاند و زبان سمبلیک دارند و دارای یک نگاه منحصر به فرد هستند و همهی این شاخصهها وارد یک غزل شدهاست. بسیاری از اشعار حافظ را اگر منشا یابی کنیم، متوجه خواهیم شد که فلان غزل مثلا، مرتبط با بر تخت نشستن امیر مبارزالدین، کنار رفتن ابواسحاق اینجو و ….است. اصولا قالب غزل و زبان سمبلیک آن که در تاریخ ما شکل گرفته به نظر من از محصولات ادبیات پایداری است. مخصوصا دوران اوج آن که در قرن ۷ و ۸ خلق میشود که دورانی پر از تنش و تهاجم است.
ماحصل کلام اینکه اگر با این تعبیر و با این نگاه به دنبال تببیین ادبیات جنگ باشیم هم به تعریف علمیتر و دقیقتری میرسیم و هم دانشگاههای ما از منابع بیشتری برخوردار میشوند و ادبیات جنگ هشت سالهی ما نیز در ادامهی فرهنگ ایرانی و ادبیات زبان فارسی قرار میگیرد. در این صورت همان ایرانی که جنگ ایران و عراق را تجربه کرده در ادامهی همان ایرانیای است که جنگهای ایران و روس، جنگهای مغول و … را تجربه کرده. به طور خلاصه میخواهم بگویم که ادبیات پایداری محدود به دفاع مقدس نیست و در سرتاسر تاریخ ادبیات فارسی موج میزند.
همان طور که شما به آن اشاره کردید و اغلب آشنایان با ادبیات معاطر و منتقدین ما هم میگویند ادبیات فارسی معاصر هنوز که هنوز است آثار ادبی متاثر از جنگ هشت ساله را تولید نکرده و آنچه به نام ادبیات دفاع مقدس موجود است عموما و بیشتر خاطرهنگارههایی از آن دورهاند؛ میخواهم از شما بپرسم چرا ما هنوز بهترین اثر ادبی خود را از این دوره تولید نکردهایم؟
همانطور که میدانید در حدود ۲۰-۳۰ اثر دربارهی زندگی شهدا و در ارتباط با جنگ تحمیلی کار کردهام؛ از «روروک چوبی» گرفته تا «رملهای تشنه.» و با توجه به تجربهای که دارم فکر میکنم، معضل این قضیه همان سفارشی نویسی میباشد که دست نویسنده را برای خلق یک اثر ادبی میبندد و کارشناس نبودن کسانی که به عنوان مسوول بر این حوزه نظارت میکنند و نگاه کمیتی به جای نگاه کیفیتی. مسوولان این کار بیشتر تخصص نظامی یا مذهبی دارند و بیلان کار خود را نیز به شکل کمیتی نگاه میکنند و فقط به این فکر میکنند که آمار تولید اداره یا سازمان خود را بالا ببرند. اصلا به این فکر نمیکنند که این اثر تولیدی چه کیفیتی دارد. توجه بیش از حد به تولید کمی به جای کیفیت خوب در حوزهی ادبیات دفاع مقدس و کارشناس نبودن مسوولانی که این کار را پیش میبرند و بر آثار آن محک میزنند، مهمترین معضل این حوزه است که مانع خلق آثار ادبی و هنری ماندگار میشود. متاسفانه این قضیه در مراکز استانها و شهرستانها در مقایسه با تهران به مراتب بدتر است.
این در حالی است که همهی اینها با نگاه کارشناسانه به ادبیات خلاقانه قابل اصلاح است.
بعد از توجه بیشتر به کمیت به جای کیفیت و نبود کارشناس، باید اضافه کنم جدا کردن شهدا، جانبازان، مجروحان و دیگر قهرمانان جنگ از جامعه و تبدیل آنها به افراد مقدسی که عاری از هرگونه خطا و اشتباه و گناه بودند، مانع بعدی بر یر راه کیفیسازی ادبیات دفاع مقدس است. این نوع نگاه به شهدا و دیگر قهرمانان جنگ، بین شناخت صمیمانه جامعه با آن بزرگواران فاصله میاندازد و باعث میشود یک خواننده که شخصیتی واقعی است، فاصلهی غیرواقعی و زیادی را با شخصیت داستان احساس کند و از آن زده شود، چراکه درک واقعی داستان بر اساس پیشزمینههای شخصی و فردی است و هرگاه یک مخاطب هیچ پیش زمینهی مشترکی با قهرمان داستان نداشته باشد، درک آن داستان برایش غیرممکن خواهد بود.
مسالهی دیگر تاکید زیاد و بیش از اندازه بر مستند نویسی است، آن هم در حالی که ما از مستندنویسی نیز شناخت درستی نداریم. در هیچ کدام از دانشگاههای ما رشته مستندنگاری درس دادهنمیشود. اما از خودمان انتظار داریم همهی وقایعی که مینویسیم، مستند باشد یعنی نه مستند نویس حرفهای داریم نه صاحب داستان نویسی حرفهای شدهایم. درحالی که حتی اگر قبول کنیم که باید مو به موی وقایع زندگی مثلا یک شهید جنگ تحمیلی بر مبنای واقعیت باشد، در این صورت باید فرد مستندنگاری را پیدا کنیم که مستند خود را، روایت زندگی یک شهید قرار بدهد. یا داستان نویسی که مستند نگاری را بلد باشد. در حالی که روند کار در اکثر سازمانهایی که از تولیدات حوزهی دفاع مقدس حمایت میکنند این است که باید قلم و کاغذ و ضبط صوت خود را برداری، مجموعهای از مصاحبهها و مستندات را دربارهی زندگی یک شهید تهیه کنی و بر اساس آن یا یک مستند خام و یا یک مستند داستانی بنویسی و تحویل بدهی.
و مسلما در این فرایند بهترین اثر با موضوع جنگ تحمیلی نوشته نخواهد شد.