شهلا ابراهیمیزاده؛ سرپرست شهرداری شهداد در گفتوگو با استقامت:

زنان عقبنشینی نکنند!

وام میگیرم، سنگشکن شهرداری را درست میکنم

اسما پورزنگی آبادی – اولین‌بار که با او تماس گرفتم آن‌چنان مرا برای درد دل کردن در آغوش اعتماد خود گرفت که گویی سال‌ها بود همدیگر را می‌شناختیم. گلایه‌هایش بی‌شمار بود. من هم گوش می‌دادم. با شوق. حرف‌هایش که تمام شد به او گفتم که برای شنیدن همین چیزها و قبل از آن، شنیدن از خود شما تماس گرفته‌ام. هم او می‌دانست و هم من گفتم که برای هر خبرنگاری، «زن بودن یک شهردار» سوژه‌ای ارجمند به‌شمار می‌رود نه از این بابت که جنسیت ارجح است؛ نه. از این بابت که هنوز در جامعه‌ی ما، زن بودن را با انزوا سازگارتر می‌دانند.شهلا ابراهیمی‌زاده اما از انزوا رهیده. سال ۹۳ یک نوبت و امسال مجدد برای دومین‌بار، سرپرست شهرداری شهداد شده است. شهداد از نظر من، شهری جهانی است. مگر می‌شود بیخ گوش لوتِ جهانی باشی و خودت جهانی نباشی؟ این شهر همچنین، ریشه‌ در یکی از درخشان‌ترین تمدن‌های باستانی دارد و طبیعی است شهری این‌چنین، شانی متفاوت با هم‌نوعان خود دارد. ابراهیمی‌زاده این شان را به‌خوبی درک کرده و همان‌طور به همشهریانش فکر می‌کند، به گردشگرانی که می‌آیند هم می‌اندیشد. این اما همه‌ی دغدغه‌های او نیست. ابراهیمی‌زاده اکنون سرپرست شهرداری شهداد است و منتظر است شورای پنجم تصمیم خود را درباره‌ی ادامه‌ یا پایان فعالیت او بگیرد. با او درباره‌ی تجربیاتی که داشته و مسایلی که با آن روبه‌رو بوده، گفت‌وگو کردم و افسوس می‌خورم که نه ارتباط تلفنی اجازه داد من همه‌ی صمیمیت و صداقت و صلابت لحن و بیان او را تجربه کنم و نه کلمات توانایی دارند همان‌قدری که خودم تجربه کردم با شما در میان بگذارم. این گفت‌وگو را بخوانید:

خانم ابراهیمیزاده! از گذشتهی خودتان برایمان میگویید؟

من متولد سال ۱۳۵۰ هستم و مدرک کارشناسی حسابداری دارم.از سال ۸۴ وارد شهرداری شهداد شدم و به‌عنوان مسوول امور مالی فعالیت کردم. از ششم اردیبهشت‌ماه ۹۳ هم به مدت هشت ماه سرپرست شهرداری شهداد بودم. ماجرای سرپرستی من هم این بود که آن زمان شهردار شهداد استعفا داد. شورا تصمیم گرفت تا انتخاب شهردار جدید، من را به‌عنوان سرپرست انتخاب کند. انتخاب من هم، چون اولین سرپرست خانم بودم با مخالفت‌هایی روبه‌رو شد اما شورای وقت حمایتم کردند و باید از آن‌ها تشکر کنم.از  شورای فعلی شهر شهداد هم بسیار سپاسگزارم.

چرا مخالفت میکردند؟

چون خانم بودم و مخالفان می‌گفتند شهرداری یک کار مردانه است و ممکن است یک خانم نتواند کار را به‌خوبی انجام بدهد؛ اما شورا به من اعتماد کرد. شورای شهداد، ششم اردیبهشت‌ماه، درخواست خود را برای سرپرستی من به استانداری داد تا این‌که ۲۰ اردیبهشت توانستند تاییدش را بگیرند. انتخاب من به‌عنوان سرپرست سه ماهه بود اما هشت ماه طول کشید تا شهردار آمد. آذرماه ۹۳ شهردار جدید که آمد، من به امور مالی برگشتم.

چه کسانی مخالفت میکردند؟

هم مسوولین شهداد و هم افرادی در استانداری مخالف بودند و من به آن‌ها حق می‌دهم؛ چون اولین‌بار بود یک خانم می‌خواست سرپرست بشود و شهرداری هم مسوولیت سنگینی است؛ می‌گفتند مثلا ممکن است خدای نکرده سیل و زلزله بیاید، آتش‌سوزی بشود و به‌ویژه طوفان که چون ما در منطقه‌ی کویری هستیم زیاد اتفاق می‌افتد و قرار باشد شهردار در محل حادثه حاضر بشود؛ فکر می‌کردند من ممکن است نتوانم در این بحران‌ها به‌خوبی وظیفه‌ام را انجام بدهم. اما اگر حمل بر خودستایی نباشد باید بگویم از نظر خودم از این امتحان سربلند بیرون آمدم. بدون پشتیبانی و اعتماد شورا و مردم اما نمی‌توانستم کاری کنم.

در عمل در برابر چه امتحاناتی قرار گرفتید که فکر میکنید از آن سربلند بیرون آمدید؟

من در شهر پشتوانه داشتم. امام جمعه محترم و شورای وقت حمایتم کردند و به من اعتماد داشتند. یک روز آقای باقری؛ رییس وقت شورا به من تلفن کردند و گفتند به شورا بیا، رفتم، همان‌جا بود که اطلاع دادند تصمیم شورا بر این شده شما سرپرست باشید. با هم صحبت کردیم و وقتی از جلسه بیرون آمدم به ایشان گفتم خدا کند بتوانم سربلندتان کنم. یکی ازکارهایی که انجام دادم زیرسازی و آسفالت شلوغ‌ترین خیابان‌ شهداد بود. این خیابان ۴۰ سال قبل آسفالت شده بود و نیاز به آسفالت مجدد داشت. من در زمان سرپرستی، ۱۳ هزار مترمربع این خیابان را زیرسازی و آسفالت کردم. بعضی از مردم به من می‌گویند که این خیابان، به‌عنوان یادگاری از تو باقی مانده که در شلوغ‌ترین نقطه‌ی شهر، توانستی این کار را انجام بدهی. حتی زمانی که بازرسان دفتر فنی استانداری به محل پروژه آمدند، به من می‌گفتند که تو ریسک بزرگی کردی در این شلوغی، خیابان را آسفالت کردی. کار دیگری که در آن هشت ماه سرپرستی انجام دادم ایجاد یک پارک کوچک در ورودی شهر شهداد است. یک زمین خالی آنجا رها شده و تبدیل به زباله‌دانی شده بود. همان را به‌صورت پارک کوچکی درآوردم.

دیگر چه کارهایی انجام دادید که از نظر خودتان مهم هستند؟

فرصت انجام کار دیگری نداشتم. در زمان زیرسازی و آسفالت آن خیابان، من کارم تقریبا شبانه‌روزی شده بود. خودم کنار پروژه می‌رفتم و  تمام کارها را خودم انجام می‌دادم. ساعت سه صبح از خانه بیرون می‌آمدم و ۱۱ شب برمی‌گشتم. تمام شکایت مردم را خودم رسیدگی می‌کردم. مردم معذب بودند و خاک می‌خوردند و حق داشتند گلایه کنند اما حمایتم هم کردند.

وقتی آقای باقری اولینبار به شما گفت که قرار است سرپرست شهرداری بشوید، چه حسی داشتید؟ استرس نگرفتید؟

استرس که گرفتم اما من دلم برای همکارانم در شهرداری می‌سوخت. نیروهای شهرداری خیلی کم مورد توجه و حمایت قرار می‌گیرند. سرپرستی را برای حمایت از آن‌ها قبول کردم که اتفاقی نیفتد حق‌شان ضایع شود. اول که شنیدم باید سرپرست شوم، کمی نگران شدم اما آقای باقری گفتند شورا حمایتم می‌کند واقعا هم این‌طور شد.

هر پنج نفر عضو شورا برای سرپرستی شما رای دادند؟

ابتدای کار، سه نفر از اعضای شورا به‌طور قطع، با من موافق بودند، یک نفر دیگر از اعضای شورا، پشتیبانم بود اما می‌گفت: تو خانم هستی و شکست می‌خوری، برای همین مخالفت می‌کنم. ایشان به من اعتماد داشت اما می‌گفت که چون خانم‌ها شکننده هستند، در کار سختی مثل شهرداری، جا می‌زنند اما بعد که سرپرست شدم، همه‌ی اعضای شورا چه موافق و چه مخالف پا به پای من آمدند و در تمام کارها چه در کرمان و چه تهران، همراهی‌ام کردند. بعدا، آن یک عضو شورا که مخالفم بود هم، موافقم شد. من همیشه قدردان و سپاسگزار حمایت و پشتیبانی اعضای شورای چهارم شهر شهداد هستم.

چطور توانستید نظر مخالفانتان را برگردانید؟

من خیلی نسبت به کارهایی که بود با دقت و پشتکار و حساسیت برخورد می‌کردم. هیچ کاری را به مسوول واحدها واگذار نمی‌کنم که خودم بروم پشت میز بنشینم. وقتی هم سرپرستی من تمام شد و آقای مهندس مشرفی به‌عنوان شهردار شهداد آمدند، اکثر کارها را به عهده‌ی خودم می‌گذاشتند. قبلا علاقه‌ی خودم به حسابداری بود ولی الان فکر می‌کنم حسابداری را باید کنار بگذارم؛ چون عاشق کار فنی شده‌ام.

وقتی خانوادهتان اطلاع پیدا کردند که قرار است سرپرست شهرداری بشوید، چه واکنشی نشان دادند؟ مخالفت نکردند؟

پدر و مادرم هر دو به رحمت خدا رفته‌اند. یک خواهر و برادر دارم که برادرم در شهرداری همکارم است و خواهرم هم بازنشسته‌ی آموزش‌و پرورش است. مخالفتی نداشته‌اند؛ فقط خواهرم چون حساسیت‌ و پشتکار من را می‌شناسد، می‌گفت: اینقدر حرص نخور. نه‌تنها مخالفتی نکردند بلکه طرح و نظر هم می‌دهند که البته از طرح‌هایی که می‌دهند، حرصم در می‌آید.

چرا؟

با اعتبارات کم شهرداری انتظار دارند من شهداد را مثل کرمان و سیرجان و دیگر شهرها بسازم. من را با کرمان مقایسه می‌کنند و می‌گویند مثلا فلان پارک در کرمان ساخته شده تو هم در شهداد بساز. من هم دوست دارم چنین امکاناتی به شهداد بیاورم اما توان مالی شهرداری اجازه‌ی این کارها را نمی‌دهد.

خانم ابراهیمیزاده! مسوولیت شهرداری چندان مرتبط با رشتهی تحصیلی و تخصص شما نبود. چهطور توانستید کارتان را انجام بدهید؟

با حضورم در شهرداری، تجربه کسب کرده بودم. ضمن این‌که مسوول قراردادهای شهرداری بودم و خیلی چیزها را یاد گرفته‌ام. همکارانم هم کمکم کردند و اطلاعات خاص خود را در اختیارم گذاشتند. من یک بچه‌کشاورز هستم و از فضای سبز هم اطلاعاتی دارم. امسال که مجدد سرپرست شهرداری شدم، یک اتفاق جالب افتاد. ما بلواری در شهداد داریم که دهه‌ی ۷۰ کشیده شده. سال‌هاست شهرداری هرچه در این بلوار درخت می‌کاشت، می‌دیدیم ای داد بیداد، درختان خشک ‌شدند. به شهردار قبل گفتم اجازه می‌دهید خاک بلوار را عوض کنیم؟ ایشان پذیرفت. خاک بلوار را عوض کردیم، باز هم دیدیم درختان خشک شدند. چند روز قبل به یکی از کارگران شهرداری گفتم: یک چاله داخل این بلوار بکن، برو پایین، ببینیم آن زیر چه خبر است؟ کند و دیدیم به آسفالت رسیده‌ایم؛ در دهه‌ی هفتاد، روی آسفالت خاک ریخته و این بلوار را ساخته‌اند! برای همین، درختان ریشه نمی‌گرفت و خشک می‌شد. من بعد از ۲۰ سال این بلوار را به‌هم ریختم و الان خاک و کود گرفتیم، اگر فرصت برایم باقی بماند تمامش می‌کنیم.

سال ۹۳، چی شد که آقای مشرفی بهعنوان شهردار جدید معرفی شد و شورا شما را انتخاب نکرد؟  

وقتی آقای مشرفی کاندیدا شدند، من خودم از ایشان حمایت کردم. آقای باقری به من تلفن کردند که آقای مشرفی طرح‌هایش را آورده، تو هم بیا طرح‌هایت را به شورا بیاور. گفتم نه. اصلا اسم من را نبرید. آقای مشرفی از خانواده‌های با اصالت شهداد بودند و معتقد بودم برای شهرداری مناسب هستند. سه نفر اعضای شورا به من زنگ زدند گفتند طرح بیاور. من اما نرفتم.

چرا؟ خسته شده بودید؟

نه. خسته نشده بودم. بازهم به همکارانم فکر می‌کردم. بالاخره من یک خانم بودم که حسابداری خوانده و مهندس نبودم. همکارانم هم آقا بودند. فکر کردم حالا که آقای مشرفی کاندیدا شده‌اند، بهتر است به احترام همکارانم کنار بروم. تصورم این بود که برای همکاران آقا در شهرداری، کار کردن با یک شهردار آقا راحت‌تر باشد.

امسال چی شد مجدد سرپرستی شهرداری را پذیرفتید؟

حالا این‌بار همکارانم هستند که دارند حمایتم می‌کنند و می‌گویند حالا که سرپرست شدی، ما اجازه نمی‌دهیم کنار بروی. باید تا آخر بمانی. تا نظر شورای شهر چه باشد.

نظر شورا چیست؟

نمی‌دانم به‌خدا. هنوز تصمیم نگرفته‌اند. سعی خودم را می‌کنم مثل همان دوره‌ی سرپرستی در سال ۹۳ کار کنم. تلاشم را می‌کنم. برنامه هم دارم. مردم هم واقعا حمایتم می‌کنند. امام جمعه محترم، شورا و بخشدار حمایتم می‌‌کنند؛ خدا کند بتوانم کار کنم.

فکر میکنید چرا مردم از شما حمایت میکنند؟

من با مردم و همکارانم مثل خانواده‌ام رفتار می‌کنم. بین برادرم که همکارم است و دیگر همکارانم هیچ فرقی نمی‌گذارم. با این‌که برادرم را دوست دارم ممکن است جایی حقش را نادیده بگیرم ولی حق همکارانم را پایمال نمی‌کنم. هوای مردم را هم دارم. مردم شهداد را واقعا دوست دارم.

خانم ابراهیمیزاده! دربارهی واگذاری پستهای مدیریتی به زنان، همیشه این قشر اعتراضاتی داشتهاند و از اینکه سهمشان نادیده گرفته میشود گلایهمندند؛ در همین موضوع شهرداری، در شهری مثل کرمان یک زن حتی بین کاندیداهای اولیه هم نبود. نظر شما دربارهی این موضوع چیست؟

حقیقتا کار شهرداری سخت است و من این را قبول دارم اما این‌طور نیست زنان نتوانند از عهده‌ی آن بربیایند. یک نکته‌ی مهم را توجه داشته باشید؛ سال ۹۳ وقتی نامه‌ی سرپرستی من را به استانداری نوشتند ۲۰ روز طول کشید تا تاییدم کردند اما امسال خیلی سریع توسط مسوولین استان نامه‌ی من امضا شد. خوب این یعنی چی؟ به‌نظرم نشان می‌دهد که مسوولین به زنان اعتماد کرده‌اند. شنیدم شهربابک هم برای شهرداری سرپرست خانم انتخاب کرده. تا این موضوع جا بیفتد که زنان هم توانایی مدیریت دارند، زمان‌ نیاز داریم. البته زنان هم باید توانمندی‌شان را با کارکردشان نشان بدهند. درست است برخی مواقع آقایان حس برتری نسبت به ما دارند اما مثلا همین‌که استانداری امسال سریع نامه‌ی سرپرستی من را تایید می‌کند یا شهردار شهربابک را تایید کرده؛ یعنی اعتماد به وجود آمده است. به‌نظر من، خانم‌ها خودشان عقب‌نشینی کرده‌اند وگرنه الان نظر مثبت وجود دارد.

در حال حاضر، مهمترین چالش شهر شهداد از نظر شما چیست؟

شهداد یک شهر توریستی است و بیابان لوت که ثبت جهانی شده در مجاورت شهداد است. ما اماکن مذهبی و تاریخی با ارزشی هم در شهداد داریم. اما زیرساخت‌های شهر ما متاسفانه مناسب نیست. ما یک شهر کویری هستیم؛ باید فضای سبز در شهر گسترش یابد. درست است برخی ماه‌های سال واقعا هوا گرم است اما از مهرماه تا اردیبهشت بهترین آب و هوا را در شهداد داریم و خیلی‌ها به اینجا سفر می‌کنند. زیرساخت‌های شهداد باید اصلاح شود. در شهداد بوم‌گردی‌های زیادی هم راه‌اندازی شده. باید به همین نسبت، امکانات و خدمات برای شهر فراهم کنیم.

وضع منابع مالی شهرداری شهداد چهطور است؟

مردم شهداد کم‌درآمد هستند و ساخت‌وساز اینجا رونقی ندارد و از محلی مثل پروانه‌ی ساختمانی نمی‌‌توان منابع مالی برای شهرداری کسب کرد. باید بگویم عملا شهرداری شهداد خودش هیچ درآمدی ندارد و دولت، باید به این شهرداری و مردم که در گرمای ۵۰ درجه در شهداد زندگی می‌کنند، سوبسید بدهد. تکیه‌ی ما تاکنون بر ارزش افزوده بود که تا سال قبل رقم نسبتا خوبی داشت. از امسال بدشانسی آوردم که رقم ارزش افزوده بیش از حد کاهش یافته است. من الان که دارم با شما صحبت می‌کنم، دو ماه می‌شود به همکارانم حقوق نداده‌ام، ولی آن‌ها اخم به ابرو نیاورده و دارند کارشان را انجام می‌دهند. شهرداری شهداد ۵۰ نفر نیرو دارد.

اگر شهردار بشوید، راهکاری برای تامین منابع مالی در شهرداری دارید؟ 

سال ۸۳ شهردار وقت یک سنگ‌شکن به شهداد آورد ولی دست دوم بود و مدتی است که خراب شده. من تصمیم دارم این سنگ‌شکن را احیا کنم تا درآمدی برای شهرداری از طریق آن ایجاد کنیم. الان فقط شن شسته تولید می‌کند دوست دارم توسعه‌‌اش بدهم. می‌خواهم وام بگیرم درستش کنم. اگر درست بشود، درآمدی برای شهرداری خواهد داشت.