در سی و سومین نشست یک مولف یک کتاب «کارگران مشغول بیکاری اند» بررسی شد
انسان در شعر سکونت دارد
زبان به خاطر هستی خود نمیتواند از فضا مندی طفره برود
تعریف جامع و مانع از شعر معاصر ممکن نیست
گروه فرهنگ و هنر – شنبه گذشته مورخ ۱۱ تیرماه جاری سی و سومین جلسه نشست «یک مولف یک کتاب» برای نقد و بررسی سومین مجموعه شعر شهرام پارسا مطلق با عنوان «کارگران مشغول بیکاری اند» تشکیل شد. در این نشست، مجید رفعتی به عنوان منتقد مهمان به ارائهی نظرات خود پرداخت.
شعر مدرن متاثر از زبانشناسی است
رفعتی با بیان این مقدمه که بوطیقای شعر مدرن در قرن بیستم متاثر از زبان شناسی است سخنان خود را آغاز نمود. او گفت: در قرن بیستم زبان اهمیت ویژهای یافت و زبانشناسی مدرن هم به تبعیت از علوم دیگر با زبان به مثابهی موضوعِ شناسایی برخورد کرد و سعی کرد آن را تشریح کند.
این شاعر ادامه داد: در مجموع زبانشناسی مدرن، زبان را دستگاهی تعریف کرد که از یک سری نشانههای آوایی قراردادی تشکیل شده است و در ۳ بخش: «صوتی یا آواشناسی»، «رابطه ادراکی جهان بیرون و جهان انسانی یا معناشناسی» و «وجه فرمال و صوری زبان» قابل تفکیک است.
مجید رفعتی با تاکید بر تصویری که زبان شناسی قرن بیستمی از زبان ارائه میدهد، اظهار داشت: وقتی به این تصویر نگاه میکنیم، چیزی به عنوان جهان شناسی و هستی شناسی در آن نمیبینیم. در این تصویر، فون انسانی و معنا کم رنگ میشود و آنچه پررنگ میشود وجه صوری و ساختاری زبان است.
او در ادامهی سخنان خود تصویر کلی قرن بیستمی از زبان را برآمده از کار «فردینان دو سوسور» دانست و توضیح داد: از نظر سوسور، زبان تنها رابطهی بین دال و مدلول است؛ سوسور از دال به عنوان اثر صوت انسانی و از مدلول به عنوان مفهومی یاد میکند که ارجاعی به جهان خارج ندارد.
این استاد دانشگاه گفت: از این منظر نشانه زبانی نه یک نام و یک شی، بلکه یک مفهوم و یک تصور صوتی را به هم پیوند میدهد و زبانشناسی زیر مجموعه نشانه شناسی و نشانه شناسی هم زیر مجموعه روانشناسی است، یعنی همه چیز زیر روان انسانی قرار میگیرد. او با تاکید بر بوطیقای غالب شعرشناسی در قرن بیستم، ادامه داد: در نگاه سوسور واژگان هیچ حقیقت هستی شناسی ندارند و هویت خود را از تمایزشان با هم میگیرند، مثلا «درخت» در زبانشناسی از این جهت مهم است که «سرخت» یا «پرخت» نیست یعنی میتوان نتیجه گرفت که زبان محصور در ذهن است و ارتباطش با جهان بیرون قطع است.
ساختارگرایی زمینهی تاریخی و مولف را حذف کرد
شاعر «همه چیز عادی است» با اشاره به ساختارگرایی اظهار داشت: این نحلهی فکری در ادامهی زبانشناسی به عنوان یک نحلهی فکری مسلط در میآید و پیشنهادات زبانشناسی را در بقیهی امور فرهنگی و اجتماعی و… نیز به کار میگیرد و از این طریق زبان به عنوان روش در دیگر حوزههای نظری نیز تاثیر میگذارد.
او بر «حذف زمینهی تاریخی» و «حذف انسان که از آن به مرگ مولف تعبیر شد» به عنوان ۲ شاخصهی اصلی ساختار گرایی یاد میکند که بر نگرش ادبی قرن بیستم تاثیر گذاشته و سبب قطع ارتباط هستی شناسانه متن ادبی با جهان بیرون و جهان انسانی گردیده است. در این مسیر اثر هنری نیز همان سرنوشتی را پیدا میکند که زبان در متن ادبی.
مجید رفعتی در این بخش از سخنان خود به فرمالیستهای روس به عنوان یک جریان اشاره کرد و اظهار داشت: «فرمالیستهای روس علیرغم تفاوتها و اختلاف نظرهایی که با هم دارند اما سرجمع اثر ادبی را نظامی از نشانهها تلقی میکنند و در همان پارادایم زبانشناسی قرن بیستم باقی میمانند. همانطور که زبانشناسی میگوید زبان فرم است و دیگر هیچ؛ فرمالیستهای روس هم می گویند: شعر فرم است و دیگر هیچ. به نظر فرمالیستها یک سری شگردها و تکنیکها که عمدتا از آن به عنوان شگردهای آشنایی زدایی یاد میکنند اهمیت بسزایی دارد و شعر از نظرشان یک فرم تکنیکال است.
او با توضیح این نکته که نگرش زبانشناسانه و فرمالیستی و ساختارگرایی هم جهت با نگرش علمی است ادامه داد: به عنوان مثال یک سنگ شناس هم سنگ را به ما هو سنگ موضوع شناسایی و آنالیز قرار میدهد و مشکلی هم پیش نمیآید.
چالش وقتی است که زبان موضوع علمی شود
رفعتی چالش را وقتی دانست که زبان از وجوه هستی شناسانه خود جدا شود و روی میز تشریح قرارگیرد.
او اظهار داشت: فرمالیستها به صراحت میگویند که میخواهند از نظریه ادبی علم بسازند و زبان را تبدیل به ابژهی علمی کنند و در این مسیر، فرم که روزگاری برای سرنگونی اسطورهای به نام معنای ارجاعی در شعر قد علم کرده بود، خودش تبدیل به یک اسطوره شد.
آونگ پل والری بین زبان و جهان در نوسان نیست
این منتقد در این بخش از سخن خود از استعاره آونگ پلوالری، شاعر معتدلگرای قرن بیستم مبنی بر اینکه: شعر یک آونگ است که بین صدا و معنا در حرکت است، یاد کرد و افزود: از این منظر هم که متاثر از زبانشناسی سوسوری است نوسانی که در شعر صورت میگیرد بین زبان و معنا و در محدودهی ذهن آدمی است و بین زبان و جهان نیست.
او ادامه داد: با کمک از استعاره آونگ میتوان ۲ جریان شعری را هم مشخص کرد: شعرهایی که بیشتر معنا را مد نظر دارند و شعرهای صدا یا فرمالیستی یعنی آن دسته از شعرها که در گسست زبان از جهان خلق میشوند که نگاه مسلط قرن بیستمی را تشکیل و مدام رابطهی قطع شدهی دال و مدلول را توضیح میدهند.
این شاعر در این قسمت از بیان خود این چند سطر از شعر محمد آزرم را به عنوان نمونهای از یک شعر فرمالیستی خواند: درگوشه هایی که خطها مقدورش نمیکند / مشابهی استفاده میشود / برخی به اشاره برخی ممکن/ در طرحی به اختلاف بزند گرچه اینجا باید مصرف کند/ …
او اظهار داشت: این شعر قابل فهم نیست چون بر صدا و فرم محض حرکت دارد؛ به اعتقاد من این شعر دریچههای ارجاع به بیرون را بسته و بر اساس جدایی ذهن از عین است که در فلسفه دکارتی از آن یاد میکنیم. بین اندیشهی انسانی و جهان، انفکاک به وجود می آید و به گمان من شعر مدرن هم در بن بست گرفتار است.
شعر از درون زبان سروده میشود
رفعتی در این بخش از گفتار خود به تصویری که ارائه داد اشاره کرد و گفت: اعتقاد دارم که هم شعر صدا و هم شعر معنا هر دو بنیاد فلسفی مشترکی دارند و هر دو از دل زبانشناسی مذکور بیرون میآیند. اما آیا زبان صرفا همین است؟
او افزود: من در پاسخ به این پرسش میخواهم پارادایم دیگری از زبان را ارائه کنم و یک نگاهی را معرفی کنم که در آن زبان، موضوع علم نیست؛ من اعتقاد دارم شعر از درون زبان گفته میشود، ما در احاطهی زبان هستیم و وقتی ما در درون چیزی هستیم نمیتوانیم آن را به عنوان سوژهی علم و شناسایی قرار بدهیم.
جهان در زبان آشکار میشود
این استاد دنشگاه با یادآوری این نکته که یک نگاه دیگر هم به زبان وجود دارد که زبان را امری هستی شناسانه تلقی میکند، به نظرات هایدگر در مجموعه مقالاتش درباره هولدرلین اشاره کرد و گفت: از نظر این فیلسوف آلمانی: تنها آنجا که زبان هست جهان وجود دارد یعنی هیچ نقطهی غیر زبانی در جهان وجود ندارد. در اینجا از اینکه زبان ابزاری برای ارتباط است خبری نیست در این دیدگاه زبان یک فضایی است که ما به عنوان انسان در آن درک و فکر و زندگی میکنیم و در این فضا است که جهان بر ما گشوده میشود. یعنی در این پارادایم، زبان محل آشکارگی جهان است جهان در زبان آشکار میشود و بحث، بحث هستی شناسی است و روانشناسانه نیست. در چنین نگاهی آشکارگی عالم، ذاتی زبان است و به تبع آن ذاتی شعر هم هست یعنی شعر خصلت و ماهیت خود را از اینجا به دست میآورد که چیزی را آشکار کند، پرده از چیزی بردارد، چیزی را رسوا کند. در این نگاه حقیقت جای زیبایی را میگیرد در این نگاه، شعر صرفا یک فرم نیست که با استفاده از مجموعهای از تکنیکها تبدیل به یک امر زیبا شده باشد بلکه فضایی است که حقیقت در آن آشکار میشود. البته میخواهم به بوطیقای دیگری برسم که زیبایی شناختی نیست و در کار نشاندن حقیقت است و از این منظر که زبان آشکار کنندهی حقیقت است و ما هیچ نقطهی غیر زبانی نداریم و زبان یک ابژه نیست.
او با وام گرفتن تعبیر «تن بنیادی» از مرلوپونتی بیان داشت: تن بنیادی به دو وجه اشاره دارد، یک اینکه شعر فضایی ایجاد کند که ما را در بر بگیرد یعنی علاوه بر ذهن، تن هم در این تجربه به عنوان فاعل شناسا دخیل شود و از این مدخل شعر باید مو بر تن آدم سیخ کند. دوم اینکه، واژهها همان چیزها باشند.
مجید رفعتی معتقد است: زبان به خاطر هستی خود نمیتواند از فضا مندی طفره برود اما شعر علاوه بر فضامندی از ۲ وجه «آشکار کنندگی و در کار نشاندن حقیقت» و «تن یافتگی دادن به کلمات شعر» ساخته میشود.
او این نکته را طرح کرد که بوطیقای ادبی مورد نظرش، شعر را به عنوان یک امر هستی شناسانه نگاه میکند که نه تنها «معنای عملکردی» یا «فرم زیبا شناختی» بلکه هر دو را به تعویق میاندازد.
به اعتقاد این استاد معماری، شعر نه زبان عبارت است نه زبان اشارت بلکه زبان اقامت است و فضایی درست میکند برای سکنی گزیدن ما.
او معتقد است: این نگاه به شعر هر دو سوی آونگ پل والری را به تعویق میاندازد.
شعر پارسا مطلق از معنا گرایی به سمت تعادل حرکت دارد
مجید رفعتی در بخش پایانی سخن خود و با اشاره به نظراتی که بیان داشت، گفت: شعر شهرام پارسا مطلق به معنا گرایی تعلق بیشتری دارد اگر چه خیلی زود به نقطهی تعادل میرسد و به زعم من شاعری که معنای جهان را دریافته باشد روشن است که نمیتواند به صدای کلمات قناعت کند.
رفعتی با خواندن این شعر «باید به گلوله سر میزدم / اگر کلمات دستم را نمیگرفتند» از مجموعه «کارگران مشغول بیکاری اند» به شاعر این مجموعه پیشنهاد داد: امیدوارم شهرام پارسا مطلق در کارهای بعدی به جای رفتن توامان به سمت صدا و معنا، تعلیق توامان را سرآغاز بگیرد که در همین کتاب هم نمونههایی دارد. او به عنوان نمونه این شعر را خواند:
شعر به تعویق انداختن معنا با فرم است
در بخش پایانی سی و سومین نشست یک مولف یک کتاب از شهرام پارسا مطلق دعوت شد تا اگر صحبتی دارد مطرح کند و سپس شعر بخواند.
او در ابتدای سخن خود لازم دانست مختصری از نگاه خودش را به مقولهای به نام شعر آزاد بیان کند و گفت: به باور من مفهومی به عنوان شعر آزاد، یک مفهوم چند بعدی، پلورال و متکثر است و به همین دلیل است که یک تعریف جامع و مانع از آن ممکن نبوده و غیرقابل تعین است و به ناچار ما برداشتها و تعابیر خودمان را راجع به این مفاهیم ارائه میدهیم. از این منظر من فکر میکنم که شعر به تعویق انداختن معنا به توسط فرم است.
شاعر «اسکیزوکلمات» ادامه داد: شعر آزاد اکنون با با ۲ آفت مواجه است، یک آنکه گاهی وقتها طول این تعویق آنقدر زیاد شده که به هذیان گویی رسیده. و دوم، گاهی وقتها هم طول این تعویق تا حدی کوتاه شده که به زبان و سطرهای روزمره نزدیک شده و عدهای از آن به ساده نویسی تعبیر
کرده اند.
شاعر مجموعه «روشنایی نمناک کبریت» با اشارهی مجدد به مفهوم چند بعدی، نسبی و کیفی شعر بیان داشت: خوانش ما به شعر در این بین، نگاه ما را بازمینماید و در نگاه من شعر آزاد بر «تخیل»، «تصویر»، «کشف» و «ایجاز» بنا نهاده شده است و بنابراین با این دیدگاه سراغ شعر آزاد رفتم و دغدغهام این بوده که یک شعر تا چه اندازه چیزی به شعر معاصر اضافه کرده است.